گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
-اولین دانشگاه و آخرین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
جلد اول
اولین آدم







یقین است خوانندگان خواهند پرسید چه شد آنهمه انسان بود یکنفر را از میان آنها انتخاب کرده و خلعت روحانیت را بر او پوشاندند و حکمت انجام برنامه نفخ روح در باره این فرد چیست ؟

تمام موجودات از روز اوّل خلقت در گردونه تکامل افتاده و با نظم خاصی طبق برنامه اجباری کائنات رو به تکامل می رفتند انسان نیز در جاده تکامل مانند موجودات دیگر به آهستگی قدم بر میداشت و باصطلاح می پلکید بآهستگی یعنی سالهای متمادی لازم بود تا حیوان کاملتری از موجود قبلی خود بوجود آید یا نوع اصلح و انسبی پیدا شود همچنین تا دورانی بگذرد انسان باهوش تری جای پیشینیان را بگیرد انسانها امروز که تبر سنگی ساختند هزاران سال طول کشید تا باشتباه خود پی برده و دسته چوبی برای آن درست کردند تا که فردای بهتری داشته باشند.

همین طور اگر انسانهای أوّلیه در مواقع گرسنگی یکدیگر را کشته می خوردند هزاران سال بعد بزشتی عمل خود

ص: 191

پی بردند ، اما از روزیکه برنامه نفخ روح اجرا شد بقدری انسان در جاده تکامل سرعت گرفت که در اندک زمانی خیال تصرف کرات آسمانی را کرده است.

برای اینکه انسان از گردونه تکامل خارج شده و برای خود شاهراه تکامل مستقلی داشته باشد لازم است نیروئی در برابر او ایستاده باشد و از چپ و راست او درآید و او را به زشتیها و پلیدیها دعوت کند و همینکه انسان بدیها را شناخت باز نیروی دیگری لازم دارد که با آن، بدیها را از خود براند و بدین وسیله در جاده تکامل سرعت بگیرد یعنی وجود شیطان و افتتاح باب توبه که نیروی نفس لوامه است در برنامه نفخ روح از احتیاجات ضروری بوده و همانطور که دیدیم هر دو قسمت نیز جزو برنامه آمده است.

انسان باید بوسیله شیطان بدیها را بشناسد و بوسیله توبه آنرا پشت سر گذارده بسرعت رو به تکامل و دنیائی که جز بندگان صالح در آن نخواهند بود بشتابد ، آری دنیای آینده در تصرف نوع صالح و انسب (بندگان صالح خواهد بود (1).

نتیجه اینکه اسلام نیز همانگونه که دانش بیولوژی تأیید می کند مراحل آفرینش را به ترتیب جماد ، نبات ، حیوان (جنبنده ، خزنده ، پرنده ، پستاندار) انسان غیر قابل ذکر دانسته و بانسان قابل ذکر ختم می نماید و پس از انجام برنامه نفخ روح انسان را آنگونه می شناسد که حضرت علی در نهج البلاغه معرفی می فرماید (پس از نفخ روح ، آدم موجودی

1- ان الارض یرثها عبادی الصالحون سوره انبیاء آیه 105.
ص: 192

است صاحب هوش که جولانی دارد ، موجودی است صاحب معرفت که تصرفاتی بی منتها خواهد داشت ، موجودی است که اعضای بدنش را در خدمتگزاری و ابزار کار و برای هر گونه انقلابی بکار خواهد برد و بالاخره موجودی است صاحب معرفت که حق و باطل را تشخیص می دهد.)

اسلام وعده می دهد که سرانجام تکامل انسانی بوجود آمدن دنیائی است که تمام افراد آن صالح خواهند بود و زشتی و پلیدی در آن زمان وجود نخواهد داشت و جهت تکامل توقف و رکودی نیز قائل نبوده و برای همیشه آنرا در حال پیشرفت می داند.

اجرای برنامه نفخ روح

گفتیم اسلام برای خروج انسان از غار وقعی ننهاده و ارزشی قائل نشد و هنوز چنین انسانهائی را انسان غیر قابل ذکر می داند، ولی بانسانی که اولین خانه را ساخت فرمود خانه بر تو و تمام مردم مبارک باد (1) و در ضمن برنامه ای نیز بنام نفخ روح درباره اش اجرا کرد که رل اساسی برنامه با ملائکه ، شیطان ، حوا بود و نکات برجسته و قابل توجّه برنامه : درخت منهیه ، یاد گرفتن یک عده لغات ، عورت ، خلافت می باشد. (برنامه دیگری نیز بنام برنامه عرضه امانت اجرا شد که انسان را از غیر انسان جدا ساخت و در جلد دوم از آن بحث شده است).

1- ان اوّل بیت وضع للناس للذی ببکه مبارکا سوره آل عمران آیه 95.
ص: 193

ملائکه

موجودات یا نیروهائی هستند که در تملک خدایند و باجبار یعنی ماشین وار کار می کنند و لذا معصیت از آنها سر نمی زند، وقتی خدا فرمود می خواهم خلیفه و جانشینی در زمین معین کنم ملائکه گفتند ما ترا تسبیح و تقدیس می کنیم و اینها که می خواهی خلیفه شان کنی خونریز و مفسده جویند (1) 1 قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک سوره بقره آیه 28. (از حرف ملائکه معلوم می شود انسان های غیر قابل ذکر یکپارچه بد نبوده اند و الا ملائکه حاضر نبودند در صفت ناپسند آنها را که از همه بدتر بود انتخاب کنند و بگویند خدایا اینها خونریز و فتنه انگیزند و اگر یکپارچه بد بودند می گفتند خدایا اینها نشانی از خوبی ندارند بدین معنی که انسانهای غیر قابل ذکر و قبل از تاریخ نیز دارای بعضی صفات انسانیت و خدا پسند بوده و بین جبر و تفویض زندگی می کرده اند منتها چون زور با حکومت اجبار و خلقت تکوینی بوده جنبه حیوانیت آنها می چربیده و انسان واقعی خطاب نشده اند).

ملائکه این حرف را زدند مثل اینکه توقع داشتند نوع انسان خونریز و مفسده جو در میدان تنازع بقاء مانند بسیاری از حیوانات دیگر منقرض شود و خودشان خلیفه اللّه شوند.

پروردگار در جواب ملائکه سخن آنها را نفی نکرد و نفرمود ساکت باشید اینها خونریز و مفسده جو نیستند بلکه از سکوتی که فرمود معلوم می شود خلیفه اللّه

و فرزندان او نیز قابلیت تقدیس و تسبیح کردن خدا را خواهند یافت و می توانند مفسده جو و خونریز باشند یا نباشند. سپس ملائکه از گفته

ص: 194

خود معذرت خواستند تا آخر.


شیطان

گفتیم برای موجودی چون انسان که قسمتی از کارهایش را باختیارش می گذارند لازم است وسیله ای مهیا شود که زودتر بدیها را بشناسد و به پلیدیها پی ببرد این عامل که باید در معیت انسان باشد و از چپ و راست او درآید می تواند فقط شیطان باشد.

انسان بوسیله شیطان می تواند بدیها را بشناسد. آلودگیها را می داند و با توبه و پشیمانی آنها را پشت سر می نهد و بدین وسیله در تکامل صورت می گیرد.

می گویند شیطان برای فریب بشکل مار یا طاووس در آمد این دو حیوان نقش و نگار و ظاهر فریبنده ای دارند و هم اکنون نیز شیطانها در این نقش بازی کرده انسانها را فریب می دهند منتها همان طور که مار جزو خزندگان بوده و از لحاظ تکامل پست تر از پرندگان و طاوس می باشد و زهرآگین و خطرناک تر است ، شیاطین امروز نیز برحسب شدت فریبکاری و آلودگی یا در لباس مار یا طاوس به آزار مردم می پردازند.

پسر جوانی خود می داند قصد ازدواج با فلان دوشیزه معصوم و فرشته ای را ندارد هر روز سر راهش می ایستد اگر بصورت انسان ظاهر شود باید به دختر بگوید ، عزیزم من قصد ازدواج ندارم و حقیقت اینست می خواهم از تو کام دل برآرم ؛ یقین است دختر با توجّه برسوائی این تقاضا فریب نمیخورد ، لذا سر راه دختر با صورت حق بجانب و قیافه عاشق رنج کشیده مانند یک مار خوش خط و خال سرمازده ایستاده می گوید ای فرشته آسمانها من جز تو معبودی ندارم تو روح منی جان منی فقط ترا

ص: 195

می پرستم من از فراق تو شبها بماه می نگرم : و... و اگر مرا پاسخ ندهی خودم را... بالاخره آنقدر سر راهش ظاهر می شود و نقش و نگار خود را بموج می اندازد تا اینکه دخترک را نیش می زند و رسوا و مبتلا می کند ! ولی همین پسر که فرزند پینه دوزی است اگر خود را مهندسی معرفی کرد و ازدواج صورت گرفت بصورت طاووس ظاهر شده است.

مردی است می خواهد دختر پیرمرد پرهیزکار همسایه اش را برای پسر رفیقش بگیرد آنقدر بمسجد می رود و انگشتر در دست و تسبیح بدست و ورد بزبان می گیرد تا پیرمرد خوب باو اعتماد و اطمینان پیدا کرده یقین می کند این مرد دلال راستگوست ، تا دلال بصورت طاووس خوش خط و نگار پر و بال زنان با انگشتر نمایان و دانه های تسبیح چرخان و صورت حق به جانب حق به جانب پیرمرد را به روشن فکری و عدم اعتیاد داماد مطمئن می سازد ولی دختر را به خانه ای فرستاده است که هر شب بار و قمارش دائر است و خدای و مقدساتش رانده شده و فراموش گردیده. لذا اگر گفته اند شیطان بصورت مار یا طاوس درآمد یعنی شیطنت در حریم انسانیت راه ندارد و تا افکار بلباس شیطانها در نیاید نمی تواند حقه بزند و فریب دهد و هر کس بدی و آلودگی را بخواهد بخورد مردم دهد آنرا در کبسول خوشگل و خوش قواره و خوش خط و خالی کرده با توجّه به اینکه زمینه انسانیت را فراموش کرده است بحلق انسانها می نماید و بر حسب انصاف و انسانیتش است که کبسول را بنقش و نگار مار یا طاووس عرضه می دارد.

ص: 196

حوا قبلاً چند کلمه از لحاظ بیولوژی درباره این خانم که همسر حضرت آدم است می گوئیم.

معروف است که حوا از دنده چپ آدم آفریده شد. ممکن است با توجّه به اینکه : 1 صدف کریب در جوانی نرند و چون پیر شدند ماده می شوند.

2 کرم اونیزوکاپوئرلیس در جوانی نر است حلقه هایش وقتی به تعداد معین رسید ماده می شود اگر قبل از رسیدن به تعداد معین چند حلقه اش را ببرند یا اینکه از حد معین تجاوز کند و حلقه ها را جدا و کمتر کنند موجود برگشته نر می شود. گاه در اثر عوامل طبیعی یا جنگ و جدال یا نخوردن غذا نیز موجود کوتاه شده نر می شود.

3 ماهی دورادا نیز قبل از رسیدن بسن معینی نر و بعد ماده می شود.

4 بسیاری از حیواناتند که جنس نر و ماده را روی یک پایه دارند و بخصوص در بعضی کرمها که یک بند دارای آلت نر و یک بند بلافاصله دارای آلت ماده است لذا می توانیم بگوئیم دستگاه آفرینش در حفظ نسل موجودات تکامل یافته غمخواری بیشتری داشته ماده هایشان را زودتر بحد بلوغ می رساند و برعکس در حیوانات پست چنین نیست بعلاوه اگر بهمین منوال بعقب برگشته ابتدای خلقت را در نظر آوریم می توانیم بگوئیم مقصود جدا شدن حوا از دنده چپ آدم این بوده که در اوّل خلقت ماده از کنار نر جدا شده است (البته امکان

ص: 197

اینکه حوا از دنده آدم معروف جدا شده باشد نیست) نکته قابل توجّه این است که خدا در هیچ وضع و حالی آدم و حوا را تنها نگذاشته و زن و شوهر را شریک واقعی زندگی یکدیگر معرفی فرموده است.


درخت منهیه

به آدم و حوا گفتند در باغ هر چه دلتان می خواهد بخورید ولی بیک درخت که به آنها نشان داده شد دستور بود حتی نزدیک نشوند ولی نزدیک شدند و شد آنچه شد ، مهم آن است که دست و پای آدم و حوا را نبستند و درخت را از او پنهان نکرده یا لااقل اطرافش دیواری و یا سیمی نکشیدند بلکه آنرا به آنها نشان داده گفتند این است آن درخت که باید نزدیکش نروید (ولا تقر با هذه الشجره) و در حقیقت درخت رانشان دادند و گفتند این است بروید و بخورید از حضرت صادق علیه السلام نیز رواست شده که خدا می خواست آدم از آن درخت بخورد. اگر بیایند پای مرا ببندند و از رفتن بجائی نهی کنند نهی بی معنی است باید بازم بگذارند و نهیم کنند.

بیک نفر زندانی بگویند فردا در تظاهرات شرکت مکن معنی ندارد به آزاد مردی که تصور می کند تظاهراتی بنفع وطن صورت می گیرد و شرکت خواهد کرد می گویند بنفع بیگانگان است شرکت مکن نه به آن زندانی در زنجیر.

خوب توجّه فرمائید شیطان در پی فرصت می گردد تا موجودی را که سبب طرد و لعنش شده در هم بشکند و خوب

ص: 198

فرصتی را پیدا می کند. تنها جائیکه شیطان را بیدار خواهد ساخت وقتی است که آدمی برای انجام کار بدی وسوسه می کند یا نهی می شود در آنجا شیطان خود را به سرعت می رساند.

بهمین لحاظ اسلام به پیروان خود دستور می دهد هر گاه به زور بین دو کار شما را مخیر ساختند یکی دست بکار بد آلوده کردن و دیگری پا روی واجبات گذاردن ، شما اوّل از کار بد بپرهیزید خدا وقتی می خواهد گرامی تر مردم را معرفی کند می فرماید آن کسی است که بیشتر از کار بد بپرهیزد نمی فرماید کسی است که کار خوب زیاد می کند ان اکرمکم عنداللّه اتقیکم البته کسی که کار بد نکرد برایش یا کار خوب می ماند یا کاری که نه بد است نه خوب اگر کسی شمشیر بدست گرفت و بالای سر شما ایستاد که امشب باید یا نماز را ترک کنی یا این ظرف مشروب را بخوری و اگر یکی از این دو را انجام ندهی گردنت را می زنم شما باید مشروب را نخوری.

این درخت مهینه چه بود گویند گندم بود ، انگور بود سیب بود ولی هر درختی بود پس از خوردنش عورت آدم و حوا بر آنها ظاهر شد.

سرگذشت آدم و حوا و داستان حضرت یوسف که هر دو در قرآن آورده شده برای انسان سازی است در اخبار داریم شیطان که از مرد (حضرت آدم) مأیوس شد و برای خوردن از درخت نتوانست او را متقاعد سازد بسراغ زن (حوا) رفت قال یا حوا ارایت هذه الشجره ا .... گفت ای زن درخت حرام حلال شد بعلت اینکه خدا دید شما بندگان مطیع خدا هستید. حوا گفت از کجا بفهمیم ؟ گفت اگر می خواهی بفهمی حلال شد ببین

ص: 199

ملائکه نمی گذارند حیوانات به آن نزدیکشوند ولی از تو جلوگیری نخواهند کرد و اگر تو زودتر خود را به درخت برسانی و بخوری بر (شوهرت) آدم مسلط می شوی حوا به درخت نزدیک شد فرشتگان خواستند او را دور کنند فاوحی اللّه تعالی الیها انما تدفعون... کسانی را فرشتگان دفع می کنند که عقل ندارند اما آنکه من باو عقل و قدرت و اختیار دادم بگذارید به اختیار عقل خودش باشد و....

ملاحظه فرمائید که همین روایت برای درس زندگی چه برنامه هائی را نشان نمی دهد از قبیل زود تحت تأثیر قرار گرفتن و زود باوری زنان و اغوای مردان از راه توسل بزنان و توجّه شیطان بنقطه ضعف و کانون تمایل زنان یعنی تسلط یافتن بر مردان و شوهران و...


لغات و اسماء

این قسمت مهمترین قسمت برنامه است ملائکه شاهد اجرای تمام قسمت های برنامه بودند و تنها جائی را که بطور آشکار اظهار غبطه و هوس کردند اینجا بود بقدری آموختن این اسماء مهم بود که پس از آن پروردگار بملائکه فرمود نگفتم من غیب و آشکار آسمانها و زمین را می دانم مثل آنکه بشر با دانستن آن اسماء است که در آینده حق خلافت را بجای آورده و بر غیب آسمانها و زمین آگاه خواهد شد. و در حقیقت هم چنین است وقتی می گوئیم چرخ چاپ دنیا را عوض کرد نه آنکه قبلا قلمی نبوده یا کتابی نوشته نشده بلکه اینک در بیان مطالب سرعتی بوجود آمده و حفظ آثار علم و کتابت نضجی یافه و در حقیقت دنیا را تکان داده است انسان های قبل از

ص: 200

تاریخ هم نه اینکه حرف نزنند ، لغاتی داشتند با هم حرف می زدند هر چند تمام لغات آنها از چند صد کلمه تجاوز نکند بشریت بکار خواهد رفت و از مبدء و معاد دلیل و برهان خواهد آورد. بعبارت دیگر انسان های ماقبل تاریخ با هم حرف می زدند بعنوان اینکه انسان حیوان ناطقی است ولی اینک بعنوان خلق الانسان علمه البیان (سوره الرحمن آیه 3) حرف می زنند.

بین نطق و بیان تفاوت از زمین تا آسمان است ممکن است دو انسان الکترونی درست کنند بیایند پشت تلویزیون با هم مناظره کنند و همه مردم هم شاهد و تماشاگر باشند و ما را بیاد مناظره کندی فقید و نیکسون اگر می گفتند ما چنین و چنان خواهیم کرد مثلا دادگستری را اصلاح خواهیم نمود بلافاصله در نظرشان میآید که آیا در دادگستری آنها رشوه رایج است یا خیر ؟ حق کشی می شود یا نه ؟ مرد و زن جوانیکه برای تظلم و دادخواهی بآنجا پناه می برند سالم بیرون میآیند یا ناموسشان بر باد میرود ؟ آخرین پناهگاه مردم آنها را پناه می دهد یا بلجن میکشد ؟ قضات تحت نفوذ اربابان و بزرگان شهرند یا آزاد مردند ؟ قضات و وکلای دادگستری چه کسانی هستند و شبها را چگونه صبح میکنند بقمار و مستی یا برسیدگی بکار مردم رنجدیده و پایمال شده ؟ آیا نتیجه و ختم پرونده آباء و اجداد به نوباوگان ابلاغ می شود ؟ و خلاصه هزار چیز دیگر در برابر آنها رژه میرود

ص: 201

و دندان نفرت و ستم یا آغوش پناه و ترحم بآنها نمایان می شود و مهمتر از همه آنکه کندی و نیکسون با زدن این حرف در خودشان نیز یک چیزی بوجود میآید اینها در حین مناظره می فهمیدند که آیا می توانند دادگستری را از وضع آشفته نجات دهند یا خیر و آیا آنچه زبانشان می گوید دلشان هم خبر دارد یعنی فی الحقیقه قصد اصلاح دراند یا بوعده و وعید خواهد گذشت و در ضمن بیاد این میافتند که چند مرتبه کارشان به دادگستری کشیده شده و وکلای دو سره بارکن چه بلائی بسرشان آورده اند ! و هزاران پیش بینی دیگر برای آینده و امیدواریها برای رفع نواقص گذشته. ولی در مناظره دو انسان الکترونی فقط حرف زده می شود همانگونه که بین بسیاری از حیوانات زده می شود (سخن انسان الکترونی نطق است و از کندی و نیکسون بیان).

با توجّه بقرآن می بینیم پروردگار نیز مقام برجسته آدم را بعلت این میداند که اسمائی باو تعلیم داده می شود.

راجع باسماء که کدامند و این لغات چه بوده جسته و گریخته به اخباری چند بر می خوریم که یکی از آنها در تفسیر عیاشی از حضرت صادق علیه السلام است که اسماء لغاتی بود که از کوهها و شکافها و دره ها و گیاهان زمین بود یعنی حضرت می خواست بسئوال کننده بفهماند که در آن روز لغات روزمره ای که بکار می آمد عبارت بود از آنچه در دامن طبیعت وجود داشت والا هنوز برج و باروئی و عدلیه و سنا و شورائی نساخته بودند که لغاتش را بانسان یاد بدهند بهر صورت اسماء چندی بآدم آموخته شد که بتواند خلافت را بسر رساند و

ص: 202

روزگاری بر نهان و آشکار آسمان و زمین آگاه شود و این مرتبت بود که ملائکه را بهوس و غبطه و شیطان را بحسادت داشت.

مگر نیست که اوّل باید اسم روی چیزی گذاشت و بعد درباره اش بحث کرد مگر آهن و اکسیژن و ... را نامگزاری نکردند و سپس رنگ علم یافت شاید قرآن نیز همین منظور را دارد که پس از جمله «علمه البیان» از علوم بویژه ریاضیات و حساب بیاناتی فرموده است. زیرا سخن مغز انسان را بزرگ می کند.

آری انسان اینک با یاد گرفتن لغات رهبری و سیادت را بدست گرفت بعلاوه میتواند با این کلمات مراتب ارادت و محبت یا عداوت و نفرت خود را به همنوعان خود برساند و دنیای خاموش و سرد را با زبان و لغات ، گویا و گرم سازد.


عورت

آدم و حوا از درخت خوردند و سیر شدند شکم که سیر شد پای عورت و روابط جنسی پیش کشیده می شود والا شکم گرسنه کسی را ببازی نمی گیرد ، یاد سعدی بخیر :

چنان قحط سالی شد اندر دمشق که یاران فراموش کردند عشق

شکم گرسنه و عاشقی دور از هم است شکم سیر و خیال آسوده باید در جوار دین یا وجدان بسر برد تا زن و فرزند مردم از دستش راحت باشند والا شکم سیر و خیال آسوده در جوار جمجمه کم مغز و فقدان وجدان ، بیچاره زن و فرزند مردم.

در قرآن است که عورتشان بر آنها ظاهر شد و آنها را

ص: 203

پوشاندند (1) اگر قرآن پافشاری نمی کرد که وقتی عورت آنها ظاهر شد با برگهای درختان آنها را پوشاندند امروز هزار توجیه و تفسیر برای عورت می شد ولی با چنین مقدمه ای معلوم می شود مقصود از عورت همین آلت مرد و زن و وابسته های آنهاست.

انسانهای ماقبل تاریخ هم چیزی داشتند ولی می شد تنها بآن گفت آلت زن و مرد ولی اینک باید برای آلت انسان واقعی و روحانی گفت عورت زن و مرد (عورت نه آلت) قرآن می فرماید این عورت چیزی بود که از آنها پنهان بود (2) نه این بود که نداشته اند و اینک پیدا کرده باشند اگر برای انسانهای قبل از تاریخ پوشاندن عورت مانند حیوانات دیگر مفهومی نداشته یا روابط جنسی بین آنها به دل خواه و هوس و سراسر سال بوده اینک باید عورتها پوشانده شود و روابط جنسی بنظم و ترتیب و تحت مقرراتی درآید.

اهمیت موضوع اینجاست که انسان واقعی لغاتی یاد گرفته شکمی سیر کرده اینک زندگیش باید با روابط جنسی از سردی و خمودی و حیوانی درآمده گرم و گیرا گردد ، یاد فروید بخیر مثل اینکه خدا هم زندگی را تا حدی دستخوش روابط جنسی می داند و ما در کتاب روان پزشکی از فروید و نظریه های اسلامی در این مورد بحث خواهیم کرد.

زبان و شکم و عورت سه چیزند که پایه و اساس زندگی

1- فبدت لهما سوآتهما و طفقا یخصفان علیها من ورق الجنه سوره اعراف آیه 21.
2- لیبدی لهما ما وری عنها سوره اعراف آیه 21.
ص: 204

را تشکیل می دهند و هر کدام بسهم خود قسمتی از زندگی را گرم و دلچسب میسازند و بوسیله همین سه چیز است که انسان می تواند خود را بسعادت یا شقاوت برساند ، نبی اکرم فرمود: هر کس نگه دارد خود را از شر زبان و شکم و عورت ، خود را از کلیه شرها نگهداشته است (1)


خلافت

والتر اسکارلند برک استاد دانشگاه مین سوتا گوید درک عظمت الهی از آنجا آغاز می شود که بشر بفهمد متصف بصفات خالق شده و خلیفه اللّه فی الارض است. آنچه این استاد می گوید مثل این است که اگر مرتبت پیامبری را برای درک عظمت الهی در یک ترازو قرار دهیم برای کفه برابر باید خلافت و خلاصه متصف بصفات الهی بودن را بگذاریم.

پروردگار خود نیز درباره خلیفه اش فرمود من می خواهم مثل یا مثل و همانند خودم را خلق کنم و کسی که متصف بصفات خدا بود نزدیک و همانند اوست و اگر در همان روز اوّل خلافت نتوانست کارهای خدائی کند اخلاف او خواهند توانست کارهای خدائی بنمایند.

ناگفته نماند خدا راه رسیدن به این درجه (کارهای خدائی کردن) را با یک اشاره نشان داده و آن را در انحصار علم درآورده است بدینمعنی که امکان به (خدا) رسیدن را تنها بوسیله (دانش) دانسته است بدلیل اینکه در سراسر زمانی که برنامه نفخ روح اجرا می گردد چهار اسم از اسامی پروردگار با آنکه صدها اسم دارد بیشتر جلوه گر است : ملائکه

1- من وقی شر ذبذبته و قبقبته و دبدبته فقدوقی الشر کله.
ص: 205

او را علیم و حکیم خواندند و خودش خود را تواب و رحیم (2-35) ملائکه ای که توقع داشتند انسان مفسده جو و خون ریز مانند بسیاری از حیوانات دیگر منقرض و از قلمرو آفرینش خارج شود اینک که پروردگار آنها را مطلع میسازد که آنها خلیفه نخواهند بود مثل اینکه بماندن انسان ها راضی شده و خدا را به علم و حکمتش می ستایند.

نکته اینجاست که چرا ملائکه خدا را با این همه اسامی با این دو اسم ستودند زیرا متوجّه شدند انسان خلیفه خدا بالاخره کارهای خدائی خواهد کرد و اگر این حیوان خونریز دست بدامن علم و حکمت زند بیشتر از هر چیز حق خلافت را بجای آورده و زودتر از هر چیز با علم خود بخدای علیم و حکیم نزدیک خواهد شد و ذکر این چهار اسم خدا در اوّل خلقت حضرت آدم باین مناسبت خواهد بود که همه سعادتها در اثر رسیدن بحقیقت این چهار اسم که در واقع دانش و آمرزش است فراهم می باشد.

پس از اینکه آدم از اشتباه خود پشیمان شد پروردگار نیز بین آن همه اسامی خود تواب و رحیم را برایش انتخاب کرد زیرا برای خلفای خود یعنی آنهائیکه بوسیله شیطان گناه را می شناسند و بوسیله توبه گناه را از خود دور می کنند و بدین وسیله بسرعت رو به خوبیها و تکامل می شتابند استحقاق بیشتری به توبه و مهربانی منظور باید داشت.

ص: 206


ژنتیک و علم وراثت در اسلام

اگر چشم شما زاغ باشد مسلم است پدر یا مادر یا یکی از بستگان نزدیکتان چشمشان زاغ است. اگر موی خواننده بور است فورا متوجّه یکی از بستگان مو بور خود خواهد شد.

ممکن است فرزند خانه بیکی از والدین خود کاملا شبیه باشد یا اینکه قسمتی از اعضایش شبیه پدر و قسمت دیگر شبیه مادر و بقیه اجدادش باشد. چشم فرزندی به پدربزرگش و بینی او بمادرش و دهانش مانند مادر پدر بزرگش برود.

بچه یک سیاه آفریقائی لب کلفت و پوست سیاه دارد و فرزند یک اروپائی لب نازک و پوست سفید است.

انسان همیشه متوجّه این انتقال صفات و سجایا و شکل بوده و در جستجوی علت آن کوششها کرده است قدیمی ها می گفتند این انتقال به علت واگیر دار بودن است یعنی در اثر معاشرت و نزدیکی فامیل با هم از خاله یا دائی یا والدین فلان صفتی یا شکلی به نوزاد سرایت می کند و یکعده نیز دخالت یک قوه مرموز را عقیده داشتند.

دانشمندان که همیشه در برابر این موضوع مانند صدها موضوع دیگر آرام نداشتند به تفحص و تجسس پرداختند تا در درون سلول موجود زنده قسمت اعظم کتاب حل این معما را یافتند.

سلول بزرگترین سلولی که در دسترس ما بوده و با آن سر و کار داریم تخم مرغ است که از سه قسمت درست شده

ص: 207

پوسته اطراف و هسته (زرده) تقریبا در وسط و بقیه سیتوپلاسم (سفیده). سلولهای بسیار کوچکی نیز هستند که باید با ذره بین های بسیار قوی آنها را دید ، یعنی چندین هزار برابر آنها را بزرگ کرد تا بچشم دیده شوند. با وجود کوچکیشان بنای ساختمانی آنها مانند سلولهای بزرگ از هسته و سفیده و پوسته است.

سلول های مورد بحث نطفه های زن و مردند ، کرمک و تخمک (اسپرماتوزئید ، اوّل) اینها نیز سلول هائی هستند نسبتا متوسط که تخمک بعلت بزرگتر بودنش (قطر 200 مو) می توان آنرا با چشم دید ولی کرمکها را باید با چشم مسلح دید.

کرموزوم شناسائی و علم مربوط به ژنتیک و کرموزوم خیلی تازه بوده و سابقه بیش از شصت سال ندارد. دانشمندان پس از اینکه فهمیدند قسمتی از نطفه مرد با قسمتی از نطفه زن مخلوط شده و فرد جدیدی بوجود می آید که از لحاظ شکل و بسیاری از صفات و ملکات شبیه پدر یا مادر یا اجداد خود است برای پیدا کردن چیزی یا محلی که ناقل صفات و سجایاست روز و شب کوشیدند و قانون مندل آنها را بسزا مساعدت و راهنمائی کرد.

قانون مندل اگر یک موش سفید و یک موش خاکستری پدر و مادر باشند بچه های آنها همه خاکستری دو رگه یعنی مخلوطی از آندو خواهند بود ، اگر یک موش خاکستری دو رگه بوجود آمده با موش خاکستری دو رگه بوجود آمده دیگر پدر و مادر باشند بچه های آنها یک چهارمشان سفید و یک چهارمشان خاکستری و دو چهارم یعنی نصفشان خاکستری دو رگ خواهند شد یعنی در نسل دوم نصف بچه ها به پدر

ص: 208

بزرگ شبیه خواهند بود. مندل کشیشی مسیحی در جلو دیر خود این آزمایش را بر روی دو رنگ گل لاله عباسی انجام داده و دریچه بزرگی از علم وراثت را گشود.

فرض کنید یک بوته گل لاله عباسی سرخ و یک بوته سفید در باغی است اگر نطفه نر گل سرخ توسط باد یا حشرات بر ماده سرخ نشیند رنگ گلهای نسل همه سرخ و اگر از سفید به سفید نشیند همه سفید خواهد بود اما اگر گرده سفید بر سرخ یا گرده سرخ بر سفید افشانده شود گلهای صورتی یعنی مخلوطی از سرخ و سفید بوجود می آید حال اگر از گلهای صورتی گرده ای بر گلهای صورتی برسد یک چهارم نسل سفید و یک چهارم سرخ و نصف بقیه صورتی خواهد بود.

جای صفات و اشکال در سلول در میان هسته سلولها نوارهای باریکی که غلظت بیشتری از بقیه هسته سلول دارند بنام کرموزوم دیده شد در 1924 شامبرس با سوزنهای مخصوص توانست کرموزومها را از هسته سلول بیرون کشیده روی آنها مطالعه نماید.

عده کرموزومها همیشه جفت است و در سلول های ماده این جفت ها با هم مشابه اند ( ×و ×) ولی در نرها تنها یک کرموزوم آخری نامشابه میباشند (Y و× ) در تمام پستانداران وضع چنین است ولی در پرندگان برعکس یعنی نرها کرموزوم های مشابه و ماده ها یک عدد نامشابه دارند.

امروز وزن کرموزومها ، حجم آنها ، تعدادشان در هر حیوان و هر موجود زنده بخوبی معین شده مثلاً در انسان تعدادش 46 در قورباغه 26 و در گل سرخ و نخود فرنگی 14 و در ذرت

ص: 209

20 و در یکنوع ماهی قریب 200 عدد است. هر کرموزوم از رشته های مارپیچی (کرمونما) درست شده روی این رشته ها نوارهای عرضی بنام کرمومر است که ذرات نوکلئوپروتیدی است و در هر نطفه مجموعه ای از این ذرات ژنها را درست می نمایند.

ژن ژنها عامل بروز و ناقل صفات موجود به نسلند گاه یک ژن یک صفت را منتقل می سازد و گاه چند ژن یک صفت را ، بزرگی ژنها به 20 تا 60 میلیونیم میلی متر می رسد یعنی اندکی از یک ملکول البومین کمتر.

برای انعقاد نطفه در انسان یک سلول نر (کرمک) با یک سلول ماده (تخمک) دخالت دارند وقتی این دو بهم می رسند دو سلول کاملند یعنی هر کدام دارای 23 زوج کرموزومند ولی وقتی بهم آمیختند نصف یکی با نصف دیگری سلول جدیدی و در نتیجه موجود تازه ای بوجود می آورند ، کرموزومهای سلول مرد و زن که در هر دو 23 عدد سلول نر با یکی از 23 عدد سلول ماده که اینک پس از تقسیم طولی بدست آمده با هم شده سلول جدیدی را بوجود می آورند بدیهی است سلول کامل جدید که خشت اوّل ساختمان موجود جدید است دارنده نصف تمام صفات و ملکات و اشکال پدر و مادر و اجداد پدری و نصف تمام صفات و شکلهای مادر و پیشینیان اوست.

سلول کامل تاره بوجود آمده برای تولید موجود جدید تقسیم شده و در هر تقسیم دو برابر می شود یعنی ابتدا دو ، بعد چهار ، بعد شانزده و در دوران بلوغ به 47/2 (دو بقوه چهل

ص: 210

و هفت) یا 14/10 (ده بقوه چهارده) می رسد و چون حجم متوسط هر کرموزوم 4-10 (ده بقوه منهای چهار) می رسد و در هر سلول انسانی 46 کرموزوم وجود دارد لذا جمع تمام کرموزومهای بدن بالغ بر پنجاه سانتی متر مکعب و وزن همه آنها 57 گرم است و چون حجم هر ژن 17-10 (ده بقوه منهای هفده) است می توان شماره ژنها را حساب کرد و چون حجم هر اتم 23-10 (ده بقوه منهای 23) می باشد لذا هر ژن از یک میلیون اتم درست شده و اتم های موجود در تمام کرموزومهای بدن نیز معلوم است.


قانون ارث در همه موجودات

باکتریها برای تولید مثل دوپاره می شوند. بعضی موجودات جوانه زده موجود جدیدی می سازند.

برخی از حیوانات آلت نر و ماده در خودشان است و خودشان با خودشان میآویزند تا نسل خود را محفوظ بدارند و لذا همیشه صفات و سجایا بطور مساوی نصف می شود. بدیهی است در این صورت قوانین ژنتیک درباره این دسته های ذکر شده صادق نیست.

ارث نوزاد تا چندی پیش دختر یا پسر شدن را مانند این می دانستند که کسی با سکه ای شیر و خط نماید یا شیر است یا خط بچه هم یا پسر می شود یا دختر.

وقتی کرموزومهای سلول نر از طول بدو قسمت شد یک قسمت آن دارنده 23 عدد کرموزوم × + ×22 کرموزوم است و یک قسمت آن دارنده 22 عدد کرموزوم مشابه و یکی نامشابه × + Y 22 یعنی کرموزومهای سلول نر در اوّل × + Y

ص: 211

× +44 است ولی کرموزومهای سلول ماده چون از طول تقسیم شود بدو قسمت مساوی و مشابه تقسیم می گردد و هر کدام × + × + ×22 یعنی 23 کرموزوم دارند یعنی کرموزومهای ماده در هر حال ×46 عدد است حال اگر نصف کرموزومهای زن که در هر حال ×23 است با نصف کرموزومهای مرد که دارنده Yاست بیامرزد موجود نر و در غیر این صورت یعنی اگر با نصفه ای که تمام آن × است مخلوط شود موجود ماده خواهد بود.

در اینجا متوجّه قضیه حضرت عیسی می شویم که از عجائب است چون ممکن است نطفه زن که در هر حال دارنده کرموزومهای مشابه × است بوسائلی غیر از نطفه مرد تحریک شده سبب ایجاد فرزندی شود ولی چون نطفه مرد که دارنده Yاست در کار نیست بوجود آمدن پسر در این حال از عجائب و اعجاز است ولی از طرفی باید گفت امروز تنها عامل تعیین کننده جنس نر را همراه کرموزوم Yندانسته بلکه عامل معین کننده را همراه کرموزوم نا شناخته دیگری می دانند. پارتئوژنز یا تولید نسل بدون دخالت نر یک موضوع علمی است که در 1900 میلادی توسط ژان لپ کشف شد .بهر صورت ارث نوزاد جدید نسبت به پدر و مادر اینگونه است که مطابق قانون مندل گفتیم و هر نوزاد بعدی نسبت به أوّلی و سومی نسبت بدومی و چهارمی نسبت به سومی تا آخر مطابق قانون و مقررات معینی ارث می برد و پیوستگی دارد بر عکس تکامل که حلقات مفقود داشته و ناپیوسته است.

لیسنسکو اظهار می دارد هر صفتی نماینده و مظهر یک عمل

ص: 212

و یک فیکسیون شیمیائی در بدن است یعنی هر صفتی در ژن محدود به نقطه ای نیست بلکه یک عمل شیمیائی مداوم موجب پایداری این صفت است مثلاً برای سرخ شدن رنگ سیب لازم است یک عمل شیمیائی در گیاه انجام گیرد و مواد خاصی را از محیط جذب کند.

اینکه فرزندان شبیه والدین خود یا اقوام نزدیک می شوند برای آنست که ماده اصلی ارگانیسم فرزندان از والدین آنها بدست آمده سلولهائیکه بهم پیوند می شوند تا نطفه بوجود آورند از خواص متابولیکی انباشته شده اند محیط رشد و تغذیه فرزندان غالبا شبیه محیط رشد و تغذیه اسلاف آنهاست.

طرفداران فرضیه جهش می گویند باید در انتظار نشست تا محیط بذل توجهی بفرماید که صفت تازه ای پیدا شود. این دانشمند که از طرفداران جدی مکتب میچورین می باشد اظهار می دارد انسان است که میتواند محیط را مجبور سازد لطفی بفرماید یعنی انسان میتواند بهتر از محیط اشکال جدید نباتات و حیوانات را بوجود آورد و طبق نظریه این مکتب موفقیتهای شایانی در جهت بوجود آوردن انواع اصلح نصیب آدمی گردیده است.

اما چنانچه خواهید دید عوامل مستعد محیط که تغییری در متابولیسم حیوان می دهند بنظر اسلام هر چند برای تغییر شکل دادن حیوان لازمند اما کافی نیستند بلکه دخالت اصلاب پدران و ارحام مادران گر چه مربوط به زمانهای دور دست باشد در تغییر شکل دادن مؤثرند.

جهش موضوع جالب جهشهائی است که گاه در یکی

ص: 213

از نسلها به صورت صفتی فوق العاده ظاهر می گردد بر حسب تقدیر (حساب احتمالات) چنانچه ناگهان در خانواده ای شریف و اصیل فرزندی پلید بوجود می آید یا در میان کسانی که از خانواده خود فرزند زیبائی ندیده و نشنیده ناگهان پیدا می شود امروز به جهش (موتاسیون) بیش از هر چیز توجّه داشته و دخالت نیروهائی موجود در فضا را در این امر قطعی می دانند.

ولی جهشی را که بیشتر در تکامل بکار می برند تغییرات تصادفی و ناگهانی است که بعلل نامعلوم و عوامل ناشناخته در بعضی افراد انواع پیدا می شود.


اسلام و وراثت

قبلاً اشاره شد که اسلام در هر موضوع رشته سخن بدست داده و به پی ریزی دانش مربوطه و عناوین آن اشاره کرده است و احادیث و اخبار بسیاری بدست داده است.

روزی قبل از گذراندن رساله دکترای خود باین جمله رسیدیم (اشهد انک کنت نورا فی الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره) ناگهان متوجّه شدم در نهاد همین یک جمله که آن هم مربوط بیک زیارتنامه ای است چقدر موضوع علمی آن هم مربوط به علم ژنتیک نهفته است.

یکنفر مسلمان در برابر آرامگاه یکنفر دیگر (یکی از سربازان فداکار و بزرگوار اسلام) ایستاده عرض می کند: گواهی می دهم که تو (با سابقه شرافت فامیلی و فداکاری

ص: 214

های پر ارزش و شیوه مرضیه ای که در زندگی داشته ای) جز این نیست: نوری بودن که در پشت پدران و رحم مادران که همه دور از پلیدیها و پستیها بودند بعنوان ذخیره نگهداری میشدی.

از این کلمات معلوم می شود: 1 با آنکه مدت زیادی نیست علم این موضوع را دانسته ، اسلام بوجود آمدن انسان را هزار سال قبل مخلوطی از چیزی می دانسته که مربوط به دستگاه تناسلی مرد است با چیزی که مربوط به دستگاه تناسلی زن می باشد و قرآن آن چیز را نشان داده و انسان را نتیجه بهم آمیختن نطفه های زن و مرد می داند (1) 2 معجزه علمی نهفته در این کلمات است که موجود را تنها وارث صفات و ملکات پدر و مادر ندانسته و وارث اصلاب و ارحام پیشینیان خود می شناسد 3 پس از چند جمله باز همین سرباز فداکار را منشأ پیدایش انسانهای واقعی و پیشوایان حقیقی دانسته و آنها را نیز از اصلاب و ارحام پاک و پاکیزه بی بهره نمیداند (اشهد ان الائمه من ولدک کلمه التقوی...) و همان گونه که اشاره کردیم انتقال این صفات پیوستگی داشته و دارد.

در سوره 19 آیه 6 قرآن است که زکریای پیغمبر عرض می نماید پروردگارا فرزندی بمن عطا فرما که از من و آل یعقوب ارث ببرد و او را شایسته گردان (0000 و اجعله رب رضیا). حضرت زکریا میداند رضی و پسندیده بودن فرزندش طبق سنت و قانونی خواهد بود یعنی باید چیزهائی از پاکیزگان باو برسد تا میراث بر آل یعقوب و خاندان نبوت باشد و بهمین

1- انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج سوره دهر آیه 2.
ص: 215

لحاظ است که بخدا عرض نمیکند پروردگارا فرزندی که بمن میدهی صفات خوبی باو عطا کن بلکه رعایت مقررات و سنت نموده او را وارث صفات و ملکات نیکان و پاکان میخواهد. آری در اسلام برای ازدواج فوق العاده بشرافت موروثی توجّه و توصیه شده هزاران حدیث و خبر است که آدمی نه تنها در امر ازدواج بلکه اگر در طلب حوائج است بکسی رجوع کند که ریشه خانوادگیش به اصالت و شرافت منتهی می شود. حضرت علی فرماید اذا کرم اصل الرجل کرم مغیبه و محضره کسی که دارای اصالت خانوادگی است در هر حال چه پنهان و چه آشکار بزرگوار است. و در سوره مریم است درباره وی (حضرت مریم) که پدر و مادر صالح و بزرگواری داشت چون مردم آبستنش دیدند تعجّب کردند گفتند «یا اخت هارون ما کان ابوک امرء سوء و ما کانت امک بغیا (ای مریم نه پدرت مرد بدی بود نه مادرت زن بدی) گویا خواستند تذکرش دهند چرا از خوبیهای پدر و مادرش ارث نبرده است.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرماید (انظر فی ای شی ء تضع ولدک فان العرق دساس) بنگر نطفه خود را در چه محلی قرار می دهی متوجّه باش که صفات و سجایای اجدادی بفرزندان میرسد. کلمه عرق در اخبار و احادیث مربوطه زیاد آمده و چون آنرا با ژن و اعمال آن مقایسه نمائیم می بینیم درست با آن تطبیق می شود (اینک آیات و اخبار قبل و بعد را مقایسه نمائید) در سوره 27 آیه 15 است (1) که پروردگار

1- و لقد آتینا داود و سلیمان علما و... و ورث سلیمان داود سوره نمل آیه 15.
ص: 216

فرماید ما بداود علم دادیم و سلیمان وارث داود است ، و این موضوع تازه ای است که اسلام بیان میدارد و در دانش بیولژی مورد توجّه و آزمایش است.

قرآن میفرماید داود را علم دادیم که علم خود یک صفت اکتسابی است و بعد آنرا بارث بسلیمان میرساند یعنی اگر پدر و مادر تحصیل کرده ای وصلت کردند بمصداق (ولد العالم نصف العالم) فرزندانشان نیز خودبخود استعداد بیشتری در تحصیل علوم خواهند داشت.

و در سوره 71 آیه 29 است (1) که نوح پیغمبر به پروردگار عرض مینماید پروردگارا اگر این مردمان حق ناشناس کافر زنده بمانند فرزندانی که خواهد آورد کافر و فاجر خواهند بود. و حضرت علی علیه السلام فرماید (حسن الاخلاق برهان الاعراق) ملکات پسندیده و اخلاق خوب دلیل بر عرقهای (ژنهای) پسندیده و ارثهای نیکوست. و از حضرت صادق است که (ایاکم و تزوج الحمقاء فان صحبتها بلاء و ولدها ضیاع) از ازدواج با احمقان بپرهیزید که هم نشینی آنها بلا و فرزندشان بدبخت و ابله است.

بهر صورت اسلام فرزندان را وارث صفات و ملکات و اشکال و صور پدر و مادر و پیشینیان دانسته و اثر صفات اکتسابی پدران و مادران را نیز در فرزندان نادیده نمیگیرد بویژه که برای نه ماه آبستنی مادر اهمیت فوق العاده قائل بوده میفرماید (السعید سعید فی بطن امه و الشقی شقی فی بطن امه).

1- ولا یلدوا الا فاجرا کفارا سوره نوح آیه 29.
ص: 217

شگفتا که اخیرا مجله اوور تحت عنوان یک تحقیق و کشف بزرگ علمی پیرامون عواملی که انسان را بجنایت سوق می دهد نوشت «در سلولهای مرد ممکن است یک کرموزوم ایگرگ اضافی باشد که عامل جنایتهای بشری است» یعنی شقاوت و سعادت همانگونه که 14 قرن قبل اسلام نظر داده است در شکم مادر میباشد ولی ناگفته نماند همان مجله می افزاید که: «در محیط سالم تیپ ایکس ایگرگ ایگرگ Y Y × بمیزان یک در هزار و در محیط بدکار و ناسالم به نسبت پنجاه در صد است».

در اینجا بیک موضوع خارج از برنامه اشاره کنیم: برعکس آنچه شایع است که اسلام ولد الزنا را شقی دانسته و او را مطرود میشمارد اسلام فرزندان بیگناه نامشروع را که در اثر لغزش و غفلت پدر و مادر بوجود آمده اند مثل فرزندان قانونی و شرعی خود باسلام و خداپرستی دعوت نموده و برای آنها در اجتماع مسلمین منزلتی قائل است و میفرماید زنازاده اگر عمل خیر کند خیر می بیند و اگر شری از او سر زند بجزای بد خواهد رسید (1).


اسلام و قانون مندل

ملاحظه فرمودید که میراث این قانون به چهار قسمت میشد یکقسمت بپدر یکقسمت بمادر و دو قسمت باقی به مخلوطی از اقوام پدر و اقوام مادر یعنی عمه و عمو و خاله و خالوها میرسد یعنی ماحصل میراث نزدیک یک گل سرخ و یک گل سفید یک گل سرخ است و یک گل سفید و دو عدد صورتی یعنی مخلوطی

1- ان ولد الزنا یستعمل ان عمل خیرا جزی و به وان عمل شرا جزی به (حضرت صادق).
ص: 218

از سفید و سرخ. حضرت صادق فرماید (1) خداوند برای رحم چهار ظرفیت قرار داد اوّل برای پدر دومی برای مادر و سومی برای عمو و عمه ها و چهارمی برای خاله و دائیها. این بود نظر اسلام در ارث نوع بی تفاوت.

باز از حضرت صادق علیه السلام است (2) چون بخواهد کسی را بیافریند جمع میفرماید هر صورتی که میان او و میان آدم بوده و میآفریند او را بر صورت یکی از آنها پس باید نگوید یکی از شماها فرزند بمن و پدران من مانند نیست و باز حضرت فرماید مردی از انصار با همسرش شرفیاب حضور رسول خدا شده عرض کرد این زن من دختر عمویم است برای من فرزندی آورده که کاملاً سیاه پوست است و مانندش در فامیلم سراغ ندارم ، زن قسم یاد کرد که پا از جاده عفاف بیرون ننهاده حضرت بفکر فرو رفته ، سپس سر را بلند کرده فرمود بین هر انسان تا آدم نود و نه عرق وجود دارد که همه در ساختمان فرزند فعالیت میکنند وقتی نطفه در بدن قرار گیرد (3) عرقها بجنبش افتاده از خدا می خواهند که فرزند بآنها شبیه شود ، و این بچه مربوط بیکی از عرقهای دور دست از تو و اجداد تست.

1- ان اللّه عزوجل خلق للرحم اربعه اوعیه فما کان فی الاول فللام و ما کان فی الثالث فللعمومه و ما کان فی الرابع فللخوله السماء و العالم.
2- ان اللّه تبارک و تعالی اذا اراد ان یخلق خلقا جمع کل سوره بینهو بینابیه آدم ثم خلقه علی صوره احدهم و لا تقولن احد الا یشبهنی و لا یشبه شیئا من آبائی. السماء و العالم
3- فاذا وقعت النطفه...
ص: 219

موتاسیون و اسلام

در اسلام جسته و گریخته به جهش هائیکه (در بین افراد) می شود اشاره شده که از لحاظ شمارش زیاد است و مثالابه پاره ای از آنها اشاره شود: 1 هر چند سال یا صد سال در بین علماء اسلامی یکی از همه بالاتر پیدا می شود. 2 پسر نوح وقتی به سخنان پدرش وقعی ننهاد و گفت بقله کوه پناه می برم تا از شر طوفان نجات یابم ، وقتی بقله رفت و آب باو نزدیک شد ، نوح که در کشتی شاهد غرق شدن پسرش بود ، دست بدعا برداشت : ای پروردگار پسرم را نجات ده ، در جواب فرمود انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح (1) او از خاندان تو نیست بعلت عمل ناپسندش. نمیفرماید او فرزند تو نیست بلکه میفرماید از اهل تو نیست مثل اینکه یک جهشی در جهت خلاف اهلیت خاندان حضرت بوجود آمده است 3 بعلاوه چرا نگوئیم که تخرج الحی من المیت و تخرج المیت من الحی (2).

یک موتاسیون و جهشی است که فاحش ترین وضعیت را در قالب معکوس نمودن تمام سجایا و صفات و ملکات تذکر داده می فرماید از زنده مرده از مرده زنده (از صالح ، پلید و از پلید صالح) بوجود می آید.

4 با یک نظر به تاریخ ارسال و اعزام انبیاء نیز می توان برای این جهش ها در اسلام نظم و ترتیبی را دید که هنوز علم بیولژی بآن اشاره نکرده است.

1- سوره هود آیه 48.
2- سوره آل عمران آیه 26.
ص: 220

5 از کجا که انباشته شدن بار گناهان یا جمع ایمان و عمل صالح برای بوجود آوردن یک پدیده موتاسیونی ذیمدخل نباشد ؟.

مندل کشف کرده است که ذره وراثت (ژن) نسل به نسل انتقال می یابد و خصیصه اساسی آن ثبات است که دستگاه آفرینش آنرا تضمین می کند و لذا نوزاد از همان نوع پدر و مادر خواهد بود و بر عکس این عقیده داروین میگفت انواع موجودات ثبات ندارند بلکه ضمن سیر تکاملی تغییر می یابند ! این دو نظریه بظاهر مخالف در 1927 توسط مولر استاد دانشگاه ایندیانا سازش داده شد و بهمین سبب جایزه نوبل را 1946 دریافت نمود مشارالیه ثابت کرد تغییرات خودبخودی (ناشی از تشعشعات اتفاقی موجود در محیط) یکی از عوامل مهم اصل تکامل است یعنی بر اثر تجمع تغییرات سودمند بوسیله نظریه بقای انسب نیروی تطبیق بیشتر می شود و تکامل پیش می رود (در موارد استثنائی ژن تحول یافته و در بقیه موارد دستخوش تغییر نگردیده و ثابت است) اما آنچه اهمیت داشت پاسخ باین سئوال بود که اگر ژن دستخوش تغییر می گردد چگونه با تغییر دهنده و یا سازنده خود ارتباط حاصل می کند که آن هم با آزمایش های جالب مندل (Beadle) و تاتوم (Tatum) استادان مؤسسه تکنولوژی کالیفرنیا بر اساس نقش آنزیم ها (مواد آلی قابل حل) که مسلم می گردد تغییری که بر اثر تشعشع صورت گیرد منجر به پیدایش نژاد تازه ای میگردد که فاقد یک آنزیم است بسیاری از قسمت ها را حل و فصل و بنام فرضیه (یک ژن آنزیم) مشهور گردید.

ص: 221

اینجاست که این سئوال را مطرح و می پرسیم آیا سئوال ما درست است و آیا جواب نیز همین نیست که تجمع تغییرات سودمند یا بار گناهان مگر نمی توانند بصورت تشعشعات اتفاقی موجود در محیط یکی از عوامل مهم اصل تکامل بر اساس موتاسیون بشمار روند ؟

6 و باز اشاره شود که مردی از انصار به نبی اکرم از زنش شکایت کرد فرزندی برایش آورده که مانندش را در فامیل سراغ نداشته و حضرت باو فهماند که این تغییر (جهش) طبیعی بوده و زنش پا از جاده عفاف بیرون ننهاده است (1).

برای اینکه به بیند چه عاملی سبب تغییرات ناگهانی و جهش می شود آمدند محیط را ، وراثت را و... را از عوامل شمردند ولی معلوم شد اینطور نیست زیرا در بین یکعده که محیط و غذایشان یکسان و افراد یک نسل بودند باز هم جهش مشاهده گردید لذا به نظر اینجانب شاید جهش همانا ظاهر شدن صفات مربوط به یک ژن اجدادی دور دست می باشد و اگر بخواهیم جهش را برای پیدا شدن عضو تازه ای توجیه کنیم مثلاً بگوئیم ناگهان بال و پر سلولهای ژرمن و سوما و اصل مسلم علم ژنتیک را بکنیم. در این باره انسان را فکر کنیم برای یک فرد 15 میلیون حالت با توجّه به نصف شدن کرموزومها بوجود می آید که طبق محاسبه برای هر زن و مردی که بچه ای دارند 225 تریلیون (225000 میلیارد) حالت برای بچه آنها امکان بوجود آمدن دارد که فقط یکعدد آنها کاملاً شبیه پدر و یکعدد کاملا شبیه مادر است و لذاست که

1- گفتار فلسفی جلد دوم.
ص: 222

هیچگاه در کره زمین تصور نمیشود کرد اتفاق بیفتد که دو نفر کاملا مشابه پیدا شوند ولی شاید ممکن باشد از بهم آمیختن صفات نصف ژن امروز و با نصف اجدادی یک موتاسیون بوجود آورد.


زندگی در کرات دیگر

چون در کتب کلاسیک بیولژی حیوانی از موجودات زنده در کرات دیگر نیز بحثی هست ما هم به مختصر اشاره ای اکتفا کرده میگذریم.

هزاران تلسکوپ مانند لوله های توپ بطرف آسمانها قراوّل رفته و صدها فرستنده و گیرنده و ده ها آزمایشگاه متوجّه گوشه های فضایند و همه در تلاش که بدانند آیا در یکی از نقاط دیگر گیتی میتوان بوجود حیات وقوف یافت یا خیر و اینک که سال 1344 هجری شمسی زمان ما را در بر میگیرد با آن همه کوشش و تلاش نتوانسته اند جواب قطعی در این باره بدهند و آنچه امروز گفته و یا نوشته اند از حدود حد و حصر و فرضیه و نظریه خارج نگردیده است حتی اگر دانش بتواند بشرائط مساعد در یکی از کرات آسمانی وقوف یابد که در آن جا امکان ایجاد حیات هست بلافاصله تمام مجلات علمی و غیر علمی آنرا گزارش داده و بصورت یک تحقیق بزرگ علمی آنرا جلوه داده و بیانیه هائی صادر مینمایند.

بعنوان مثال میتوان اعلام این شرائط را در کره زهره که تازه منتشر شده است بیان داشت.

نتایج بدست آمده توسط دانشمندان و اعلام آن اولین

ص: 223

دفعه وسیله دانشمندان روسی و امکان وجود حیات در کره زهره بدین قرار است : حرارت قشر فوقانی این سیاره به 300 درجه سانتی گراد میرسد و سطح آن حرارتی معادل 80 درجه دارد و چون بنابر نظر دانشمندان در حرارت بین 170 درجه و بالای صفر و 273 درجه زیر صفر حتی در فشار 8000 اتمسفر امکان وجود حیات میباشد بنظر میرسد وجود حیات را بتوان در کره زهره اعلام داشت.

فرض کنیم در مدت زمانی کمتر از پنجاه سال توفیق حاصل گردد و بوجود یکی از مراحل حیات در یکی از کرات اطلاع حاصل شود باز هم بطور قطع و یقین تلاش دانشمندان برای پی بردن بوجود مراحل مختلفه دیگر حیات قطع نشده و شبانه روزی خواهد بود یعنی دانشمندان آسوده ننشسته و مایلند بدانند آیا مرحله اوّل حیات که شمائی از آن وجود گیاهان پست أوّلیه مانند گلسنگ میباشد در گوشهای از فضا وجود دارد یا خیر ؟ آیا در نقطه ای جنبندگان هستند یا نه ؟ آیا در یکی از کرات ذی شعور عاقلی مانند انسان یافت میگرددابدا ؟ اگر تا این مرحله نیز پیش رفتند میخواهند بدانند این موجود عاقل در چه مرحله ای از تمدن است و آیا میتوان با آنها ارتباط و آن هم در درجه اوّل ارتباط اقتصادی برقرار کرد یا بهیچوجه ؟ دانش بیولژی امروزی را که هنوز نتوانسته از حد و حصر فرضیه ها خارج شده و قدرت اعلام وجود قطعیت حیات را با آن همه سفینه های فضائی ندارد با دانش بیولژی چهارده قرن قبل قرآن بیائید مقایسه نمائیم.

در آن زمان شاید نه تنها نشانی از دانش بیولژی نبود

ص: 224

و اگر نامی از آنها نیز برده میشد در بعضی از مدارس فلاسفه بایماء و اشاره اکتفا و فراموش میگردید بلکه در آنزمان هنوز هیئت بطلمیوس حاکم مطلق بوده و بسیاری هم کرات آسمانی را میخهائی می دانستند که برای جلوگیری از ریزش سقف زمین آسمان آبی رنگ بشمار میآوردند. و با سوادان قوم نیز طرفداران بطلمیوس بوده سمائیاترا مانند طبقه انباشته پیاز بر رویهم می پنداشتند و فکر وجود موجود دیگر در آسمانها در انحصار ایمان بکتاب های آسمانی و مکان فرشتگان در طبقات مختلف عرش میبود و کسی را جرأت اظهار اینکه زندگانی دیگری امکان دارد در جوار فرشتگان وجود داشت نبود اما اسلام عزیز در آن زمان و مکان جهل حتی درباره مراحل مختلفه حیات در آسمانها بحث هائی دارد که ما فقط بذکر چند آیه قرآن که پیرامون امکان بلکه قطعیت وجود حیات بلکه مراحل مختلفه آن در گوشه های بیکران آسمانهاست اکتفا می نمائیم.

وجود مرحله اوّل حیات در آسمانها

اگر دانش بیولژی وجود این مرحله حیاترا در آسمانها قطعی نمیداند و مدتهاست گیاه شناسان با توجّه به نوار جذب طیف کلروفیل بوجود یا عدم گیاهان در آسمانها (بویژه کره مریخ) بحثها کرده اند قرآن با ذکر کلمه خباء وجود گیاهان پست أوّلیه را در آسمانها مسلم اعلام میدارد (1) پروردگار میرویاند (بلکه چون رویش

1- الا یسجدواللّه الذی یخرج الخباء فی السموات سوره نمل آیه 25.
ص: 225

این نوع گیاه کامل نیست میفرماید پروردگار خارج میسازد) در آسمانها خباء (گیاهان پست أوّلیه) را. و جای دیگر به شکل و رنگ قسمت هائی از زمین که در آنجا سبزیها (مرعی) وجود داشته و سخت و خشک (غثاء) و سبز متمایل بسیاهی (احوی) یعنی حد فاصل بین جماد و نبات بوده اشاره فرموده است (سوره اعلی).

مرحله بعدی وجود جنبندگان در اینجا نیز هنوز از دانش بیولژی صدای گیرائی در نیامده است که قرآن چهارده قرن قبل میفرماید : 1 از نشانیهای قدرت خدا خلقت آسمانها و زمین و جنبندگانی است که در آنها (آسمان و زمین) پراکنده گردانید (1).

2 تمام آنهائیکه در آسمانها و زمین اند از خدای خود مسئلت دارند (2).

3 روزی که اولتراسند یا صدای صور اسرافیل یا صدای مافوق صوت دمیده شود هر کس در آسمانها و زمین است میترسد (3). و آیات 15 سوره رعد 44 سوره اسرا 93 سوره مریم 9 سوره انبیاء همه اشاره بوجود حیات در آسمانها مینمایند و روایات زیادی نیز در این زمینه داریم حتی در زیارت

1- و من آیاته خلق السموات و الارض و مابث فیهما من دابه سوره شوری آیه 28.
2- یسئله من فی السموات و الارض سوره الرحمن آیه 28.
3- و یوم ینفح فی الصور ففزع من فی السموات و من فی الارض سوره نمل آیه 89.
ص: 226

عاشوراست که اشاره باهالی آسمانها نموده میگوئیم ای حسین مصیبت تو در میان مسلمانها و اهل آسمانها و زمین بسی بزرگ بود «و عظمت المصیبت بک علینا و علی جمیع اهل السموات و الارض».


وجود موجود عاقل و متمدن در آسمانها

این مسئله امروز با مداقه کافی و علاقه وافی مورد بررسی دانشمندان بوده بدین معنی که روز و شب در تلاشند و مجلات و روزنامه ها نیز مترصد که این مسئله مورد علاقه مردم را اعلام دارند ولی هنوز توفیق اعلام قطعیت آن حاصل نگردیده و هر چه هست در انحصار قرائنی میباشد که بآنها اجازه داده است بگویند دیگر جای هیچگونه شبهه ای دال بر وجود موجوداتی ذی شعور در آسمانها باقی نیست که ما بذکر پاره ای از آن قرائن می پردازیم.

اگر سفینه فضائی با شتابی برابر شتاب ثقل (شتاب افزایش سرعت در یک ثانیه) یعنی 8/9 متر در ثانیه بر سرعت خود بیفزاید فقط در مدت 9/41 سال (مقیاس زمان داخل سفینه) بشر تمام فضای کیهانی را می پیماید کیهانی که شعاع آن 3 میلیارد سال نوری یعنی به شعاع 365 × 24 × 3600 × 300000 × 000/000/000/3 یا تقریبا 2210 × 3 کیلو متر میباشد (1) و میتواند اطلاعات شایسته ای درباره حیات بدست آورد.

1- پس معراج رفتن حضرت نبی اکرم چه اشکالی خواهد داشت.
ص: 227

امروز حدس زده می شود از میان ده میلیارد منظومه شمسی موجود کائنات تعداد زیادی از آنها وضعی مشابه وضع منظومه شمسی ما داشته و باحتمال قوی کره ای مانند زمین که موجود متمدن در آن باشد وجود دارد. اینک قرائن موجوده :

الف در بعضی از نواحی اشیاء شیشه ای بنام تیک تیت وجود دارد که ایزوتوپ رادیواکتیو آلمونیوم و بریلیوم در آنها وجود دارد این شیشه ها بدلائلی میتوان گفت از آسمانها آمده اند.

ب در بعضی از کتابهای آسمانی عهد قدیم از جمله در سفر تکوین تورات اشاره به موجوداتی شده شده که بشکل آدمی نبوده و بزمین آمده و اشخاصی را با خود بآسمانها برده اند.

ج شخصی در یکی از جاده های آمریکا با اتومبیل تصادف کرده بقتل رسید پزشک قانونی با کمال تعجّب مشاهده کرد که خون مقتول بهیچوجه با گروههای خون انسانی مشابه و خوانا نیست و بالاخره رأی دانشمندانی که او را از ساکنین کرات دیگر آسمانی میدانستند مقبولیت بیشتری یافت.

د 1908 میلادی در تونگوسکای سیبری صدای مهیبی از ناحیه دوری بگوش رسیده و در تعقیب آن حرارت فوق العاده ای ایجاد گردید که تا نواحی اطراف نیز سرایت نمود. بالاخره چند سال قبل هیئتی مأمور بررسی موضوع شده اعلام داشتند که حفره ایجاد شده در آن ناحیه چیزی نمیتواند باشد جز محل یک آزمایش اتمی و وجود مواد رادیو اکتیو در آن ناحیه که هر چه بطرف آن حفره نزدیک می شدند بیشتر و شدیدتر بود این مسئله را تأیید می نمود. سرانجام در آن زمان که

ص: 228

هنوز از اتم شکافی اثری و خبری نبود تنها این سخن که آزمایش اتمی توسط ساکنین کرات دیگر صورت گرفته و مورد پذیرش قرار گرفت.

ه وجود تخته سنگهای بلوری شکل که تنها میتوان آنها را به ایزوتوپهای شکافته شدن اتم نسبت داد که آن هم بدست ساکنین کرات دیگر انجام گرفته است.

و اطلاع دانشمندان بر وجود مواد رادیو اکتیو در ناحیه بین لبنان و سوریه و اینکه مشاهده شد هر چه بطرف شهرهای خراب شده عموره و سدوم (شهرهای قوم لوط) نزدیک میشوند وجود آن مواد بیشتر و شدیدتر می شود و دیدن سنگی در سکوی بعلبک بوزن دو میلیون تن که امکان تهیه آن بدست بشر در آن زمان نبود بعضی از دانشمندان بویژه اگوست دانشمند روسی را بر آن داشت ادعا نماید خرابی شهرهای قوم لوط در اثر بمباران اتمی محقق و مسلم است و سکوی مرتب و منظم دو میلیون تنی نیز سکوی پرتابی افرادی میباشد که از کرات دیگر بمنظور بمباران اتمی به زمین آمده اند قرآن نیز در سوره های هود و عنکبوت میفرماید دو نفر یا بیشتر بر حضرت لوط وارد شدند (شاید با موشک خود بر سکوی بعلبک نشسته و راه خانه لوط را در پیش گرفتند) حضرت آنگونه در برابر آنها اندوهگین شد و وحشت کرد که گفتند نترس و غمگین مباش (1) (احتمال دارد ترس حضرت از آنها این باشد که در ساختمان بدن آنها چیزهائی دیده است که بهیچوجه با بشر شباهت نداشته) بالاخره شهر را به امر خدا زیر و رو ساختند و رفتند

1- لا تخف و لاتحزن سوره عنکبوت آیه 32.
ص: 229

(خوب دقت فرمائید اجازه شروع خراب کردن شهرها با خدا بوده یعنی یک امری در قلمرو خلقت تکوینی انجام پذیرفته مثلاً مانند اتم شکافی یا مشابه آن) خراب شدن شهرها بدین سبب بود که مردم به انحراف جنسی و کارهای خلاف انسانی مبتلا شده بودند بویژه بدتر همه آنکه وقتی پیامبر یا نیکانی از قوم آنها را از کار بد نهی می نمودند جوابی میدادند که متأسفانه امروز در بین اغلب ما مسلمانها رایج است و یقینا ما نیز بهمان مرحله استحقاق عذاب رسیده ایم که قوم لوط رسیده بودند یعنی مستحق اشعه های مرگبار اتمی جواب قوم لوط به نیکان چنین بود ، بیکدیگر می نگریستند و با چشمک و اشاره و مسخره می گفتند انهم اناس یتطهرون (1) این ... مقدسها را باش اینها خر مقدسند ولشان کن ! طول ندهم با قرائنی که در دست است و اینکه اخیرا توانسته اند با طول بر 219 سانتی متر علائمی از کرات بسیار دور بدست آورند حدس زده می شود که در کرات دیگر نیز موجودات ذی شعور عاقلی باشند ولی اسلام ببالاتر از اینها دست رده و بوسیله ولی خدا علی علیه السلام به شهرهائی که در کرات آسمانی است و ساکنین آن متمدن و پیش رفته اند با ذکر ان هذه النجوم مدن کمدنکم اشاره کرده است.

اواخر سپتامبر 1965 اعلام کردند که دانشمندان جهان طبق محاسباتی دقیق در عالم به چند میلیون ستاره مسکونی و در کهکشان ما به 600 ستاره مسکونی وقوف حاصل کردند بویژه متذکر گردیدند که پرفسور هانس فرودن برای رابطه رادیوئی

ص: 230

با کرات مسکونی زبانی اختراع کرده است بنام لینکوس که حروف آن عبارتند از علائم ریاضی و علمی. و سال بعد دیلی اکسپرس نظریه دانشمند معروف آلن هینک را چنین منتشر ساخت : احمقانه است اگر تصور کنیم که ما تنها موجودات باهوش این جهان هستیم .

در 15 ژوئن 1952 در ایالت شیاپای مکزیک داخل یک هرم سنگ قبری بطول 3 متر و 80 سانتی متر و عرض 2 متر و 20 سانتی متر و در حدود پنج تن و نیم وزن پیدا شد که بعقیده اغلب کارشناسان تصاویر روی این سنگ یک سفینه فضائی است که انسانی آنرا راهنمائی میکند و مربوط به ده هزار سال قبل میباشد بعلاوه چند سال قبل آقای الکسی کازبانت سف فیزیکدان معروف شوروی پس از بررسی دقیق تعداد زیادی تصاویر قدیمی در سراسر جهان گفت مردمان ماقبل تاریخ فضانوردان را روی دیوار غارهای خود نقش کرده اند و ممکن است ساکنین کرات دیگر هزاران سال قبل از زمین ما دیدن کرده باشند . مهمتر از همه تشکیل کنفرانسی بوسیله 300 نفر از دانشمندان در دیسنی لند واقع در کالیفرنیاست که برای تحقیق درباره زندگی در کرات دیگر تشکیل گردید و در آن فرضیه ای مطرح گردید که هر ده میلیون سیاره یکی قابل سکونت بوده و ممکن است زندگی در کرات دیگر وجود داشته باشد و جالب تر آنکه چندی قبل (فوریه 1967) آرای آنات زیست شناس فضائی مکزیک ادعا کرد که نامه ای از شخصی دریافت داشته که در آن

ص: 231

نوشته است ساکن یکی از کرات آسمانی مشابه زمین می باشد که شانزده میلیون سال نوری با زمین فاصله دارد و این ادعا در روزنامه ای در مکزیکو چاپ شده است.

ناگفته نماند در قرآن به سفینه هائی فضائی نیز اشاره شده که انشاء اللّه بزودی پس از انتشار جلد دوم آنرا خواهید خواند.

ص: 232

ص: 233

اسلام و جنین شناسی

ص: 234


قسمت چهارم: جنین شناسی

اشاره

مسلمانها برای نماز اهمیت خاصی قائلند می گویند عمد دین است مردم را زا بدکرداریها و زشتیها باز میدارد و هزاران آیه و خبر دیگر که همه دال بر اهمیت نماز است از جمله می گویند چون دستور صریح پروردگار است که نماز بپای دارید (1) لاجرم لازم الاجراست صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشاء پنج وقت برای اطاعت از امر مطاع پروردگار به تنهائی دسته جمعی در منزل در بیابان هر کجا باشند در هر حال حتی اگر در دریا افتاده میدانند لحظه ای بعد زنده نیستند اگر باشاره ای هم هست نماز فراموش نمیشود اما چه شده و می شود وقتی پروردگار میفرماید در زمین سیر کنید (بگردش علمی بپردازید) تا بچگونگی شروع خلقت پی ببرید (2) چندان عکس العمل مهمی در بین مسلمانها که درباره دستور نماز تا آن پایه مطیع بودند مشاهده نمیشود

1- اقم الصلوه سوره بنی اسرائیل آیه 80
2- سیروا فی الارض فانظروا کیف بدء الخلق شوره عنکبوت آیه 19.
ص: 235

یا اگر دستور قرآن است که انسان باید بداند از چه (چگونه آفریده شده به این علم که امروز بنام جنین شناسی تدریس می شود و او نشان میدهد انسان چه و چگونه خلق شده وقعی و ارزشی داده نشده و از میان مسلمین دانشمندی بنام جنین شناس مشاهده نمی شود.

شاید هزاران تن مرکب برای اثبات وجود صانع تا بحال مصرف شده و بر اوراق کتب منتشر گردیده باشد اما آنچه پروردگار خودش برای اثبات وجود ذات مقدس خود آورده در خورشان است و بقیه دلائل در خور زمان و فراخور مغز نویسنده و متناسب حال آورده اند آیاتی که پروردگار در این زمینه آورده و برای اثبات وجود خود ذکر کرده بسیار بوده و این بسیار را باز در یک جمله کوتاه فشرده بدین صورت تذکر داده است که : سر و صدای شما دلیل بر وجود شماست پس آیا سر و صدای دستگاه آفرینش دلیل بر وجود پروردگار نیست (1)

(خفتگان را خبر ار نیست که بیداری هست نه بخود میرود این قافله سالاری هست)(2)

اما آیتی که قبلاً اشاره شد پروردگار دلیل آورده و همه را فشرده در جمله کوتاهی ذکر کرده باز بطور منظم و مرتبی تقسیم شده آنچنانکه ؛

گاه آن آیه را بعنوان اینکه نشانی از وجود اوست و

1- فورب السماء و الارض انه لحق کما انکم تنطقون سوره الذریات آیه 23.
2- شعر از مدرس بزرگ یزدی جد مادری نویسنده همین کتاب.
ص: 236

مردم عادی و عامی نیز باشد متوجّه آن باشند (1)

گاه آن آیه را بعنوان اینکه نشانی از وجود اوست و متفکرین قوم باید درباره اش بیاندیشند (2)

گاه آیه را بعنوان اینکه نشانی او وجود اوست و شایسته است که دانشمندان در زوایای آزمایشگاهها یا دین باوران در گوشه های محراب آنرا بیابند (3)(4)

و گاه آن . . . . . . . . . . . ذکر کرده است اما گاهی نیز دلیلی آورده و خود از آن بحثی هم نموده بدین معنی که سر رشته را بدست داده و سپس توصیه فرموده که مردم در تحصیل و تحقیق قصور نورزند تا وجود پروردگارشان از این راه بر آنها ثابت گردد در سوره 86 آیه ای است که پروردگار خطاب به نوع انسان (مسلمان و غیر مسلمان سفید و سیاه زن و مرد) میفرماید که ای انسان باید نظر کنی از چه (چگونه) خلق شده ای(5) که اقدام باین کار جز توسل به علم جنین شناسی محال است و در سوره 22 آیه 55 است که علت دستور توجّه بعلم جنین شناسی را چنین بیان میفرماید که لنبین لکم برای اینکه بر شما روشن شود که خدائی و سالاری هست یا بعبارت دیگر پروردگار میفرماید جنین شناسی خدا

1- سوره الذریات آیه 27.
2- سوره جاثیه آیه 12.
3- سوره جاثیه آیه 4.
4- سوره الذریات آیه 20.
5- فلینظر الانسان مم خلق سوره طارق آیه 5 .
ص: 237

شناسی است (1) نه تنها در این آیه بلکه در آیات دیگری نیز پروردگار اشاره به نشانیهای خود در آسمان و زمین و بدن انسانی نموده و علت آنرا تعیین راه و رسم خداشناسی دانسته است بدین معنی که قرآن را همه جا تبیان و روشن کننده و طبیعت را تبیین و وسیله شناسائی دانسته است نتیجه اینکه اگر پروردگار میفرماید نماز بپای دارید و بر ماست که با مداقه کافی اوامر مطاع او را بپذیریم و آنچنان هم بنده خوبی خواهیم بود که در حال غرق شدن علم خداشناسی به چگونگی آفرینش انسان و علم جنین توجّه خاصی مبذول داریم و بطور قطع همانگونه که نماز گزار مأجور است جنین شناس نیز بدون پاداش نخواهد بود.


محل أوّلیه تخم

تخم و تخمدان هر دو از اوّل خلقت در پشت قرار دارند و پس از چندی (وقتی جنین در حدود شش ماه دارد) در جنس نر هر دو بپائین کشیده شده در پوسته بیضه قرار گرفته بوضع عادی در میآید و در جنس ماده نیز مختصر جابجا شده در دو طرف پهلو محاذی لوله های رحم جایگزین می شود.

پیدایش نسل و ذریه را نیز میدانیم در اثر روانه شدن و نزدیک و سرانجام یکی شدن یکی از دو جنس نر و ماده (نطفه پدر و نطفه مادر) صورت خواهد گرفت این دو جزء از ابتدای پیدایش پدر و مادر در آنها بودیعت نگهداری شده و سر انجام بصورت دو جزء تولید مثل (گامت نر و گامت ماده)

1- من عرف نفسه و قد عرف ربه.
ص: 238

درآمده بهم آمیخته جنین را میسازند و میدانیم که گامت ماده و نر یکی بتخمدان و دیگری به تخم ارتباط دارد و لذا وقتی قرآن میفرماید چون پروردگارت از اولاد آدم از پشتشان ذریه اشان را گرفت (1) شاید اشاره بهمین مطلب یعنی بمحل أوّلیه تخم و تخمدان باشد اگر بگوئیم مقصود از آیه این است که خدا در عالم ذر همه را جمع کرد و سرنوشت آنها را تعیین فرمود و از آنها برای خدائی خود شهادت گرفت چون برای حضرت آدم استثناء قائل شده و اسم او را نیاورده و فقط ذریه اش را جمع کرده تصور نمیشود درست باشد و اگر بخواهیم خود حضرت آدم را هم در این کار مستثنی نگیریم و شرکتش دهیم ظهر و پشتش جای این همه ذریه را نخواهد داشت البته موضوع این آیه و معنی آن بهمین سادگی نیست مفسرین قدیم و جدید بحث بسیاری درباره اش کرده اند و آنچه اینجا گفته ایم یک گوشه از آن و جزئی از آن عقاید است.

بعلاوه در اسلام فقط بیک اجتماع همگانی (2) اشاره شده است علاوه تر امکان اینکه اینجانب نیز اشتباه کند بسیار است.

پس محل أوّلیه تخم و تخمدان در ظهر بنی آدم در حوالی کلیه هاست که بعدها جابجا می شود ، تا بصورتی که در انسان بالغ دیده می شود درمیآید مدتها پس از جابجا شدن انسان

1- و اذا خذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم سوره اعراف آیه 171.
2- یوم مجموع له الناس سوره هود آیه 105
ص: 239

متولد می شود زمانی بر او میگذرد تا به بلوغ برسد هزاران اعمال مختلفه در بدن انجام میگیرد تا اینکه پس از بلوغ کرمکها از تخم و تخمکها از تخمدان شده شده در تولید مثل شرکت جویند.

دانش هنوز محل وجود ماده أوّلیه کرمک و تخمک را در تخم و تخمدان البته در جای مخصوص میداند ولی اسلام تخم را فقط مجرا و گذرگاه کرمک دانسته میفرماید آب اطراف نخاع ، ماده أوّلیه ساختمانی منی است (1) نظر کنید آدمی را از چه خلق شده بعد برای راهنمائی نکات برجسته آفرینش را تذکر داده میفرماید خلق شده از آب دافق که خارج می شود از بین صلب و ترائب.

سه کلمه اینجاست که وقتی معلوم شود چیست معنی آیه بخوبی فهمیده می شود ؛ دافق ، صلب ، ترائب.

دافق از حضرت صادق است که حرم النخاع لانه موضع الماء الدفاق من کل ذکر و انثی و هوالمخ الطویل الذی یکون فی قفار الظهر(2) خوردن نخاع حرام است برای اینکه جای آب دافق است چه در زن و چه در مرد و نخاع مخ درازی است که در ستون فقرات جای دارد. بچند نکته علمی این جمله حضرت توجّه فرمائید تا بعد معنی دافق عرض شود.

1- فلینظر الانسان مم خلق خلق من ماء دافق یخرج من بین الصلب و الترائب سوره طارق آیه 6.
2- السماء و العالم.
ص: 240

1 توجّه حضرت باینکه نخاع در آبی شناور است و ما میدانیم که اطراف نخاع و مغز را آبی فرا گرفته تا به استخوانها بر نخورد و مصدوم نگردد.

2 این آب از طرف بالا سرازیر شده و از حدود نخاع تجاوز نموده و ببالاتر رسیده (مخ و مخچه) زیرا یکی از معانی دفق سرازیر شدن و پر شدن است.

3 عجیب تر از همه آنکه حضرت میفرماید نخاع دنباله مخ بوده مخ درازی است یعنی علاوه بر آنکه نخاع جنس مخ است دم مخ نیز محسوب می شود و ما در کتاب اعصاب خواندیم که نخاع دنباله و رشته هائی است از مخ و قسمت های مربوط بآن (برای معنی دفق بکتب لغت مراجعه شود : پر شدن ، سرریز شدن ، زیادتی کردن و از جوانب آن ریختن).

صلب و ترائب خروج نطفه از صلب مرد و ترائب زن آنقدر توجّه دانشمندان متدین اسلامی را جلب کرده که بعضی از آنها از جمله علامه مجلسی در چهارده بحار بآن اشاره کرده اند اگر به جملات دیگری که صلب و ترائب در آن است مراجعه نموده و آنها را در جوار این جمله قرآن قرار دهیم مثلاً یکی از آنها را که در زیارت معروفه وارث است انتخاب کرده در مقام مقایسه برآئیم (کنتم نورا فی الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره) چاره ای جز این نداریم که صلب را دستگاه نطفه ساز مردانه و ترائب را دستگاه نطفه ساز زنانه بدانیم همانگونه که در قرآن خلقت آدمی را از صلب و ترائب و زیارت وارث از صلب و رحم دانست بویژه وقتی بکتب لغت مراجعه نموده و محل آنها را که مربوط بقسمت پشتی و قدامی

ص: 241

ستون فقرات یعنی جای أوّلیه ای که بیضه و رحم قرار میگیرند بدانیم میتوانیم آیه قرآن را به ترتیب زیر مراحل آفرینش خلقت آدمی دانست از آب دافق کنار و اطراف نخاع خلقت شد در صلب و ترائب دو قسمت وابسته به بیضه و رحم جای داشت سپس از مجرا و گذرگاه که بیضه و تخمدان باشد گذشت ، حضرت صادق فرماید حرم الخصیتان لانها موضع للنکاح و مجری النطفه حرام است خوردن دنبلان زیرا موضع (جای دگرگونی) نکاح است و مجرای نطفه.

نا گفته نماند چون متاستازهای سرطان بیضه و در وهله اوّل ستون فقرات تظاهر میکنند ممکن است بزودی اعلام دارند که بین مایع اطراف نخاع و مایع موجود در مجاری منی ساز بیضه ارتباط مسلم و قطعی برقرار است و مصداق فرمایش حضرت صادق ظاهر شود.

بهم رسیدن نطفه ها

ابتدا چند کلمه ای باید از نطفه های مرد و زن گفت. نطفه مرد اسپرماتوزوئید یا کرمک نامیده می شود که در طول مجاری منی ساز بیضه که چندین متر است ساخته و پرداخته و بتدریج برای خروج تکامل یافته میگردد و نطفه زن اوول یا تخمک نام دارد که در سطح تخمدان بصورت طاولهائی ظاهر و در حوالی 14 روز بعد از قاعدگی یک یا چند عددش با ماده غلیظی از آن جدا می شود ولی شمارش کرمکها در هر مرتبه انزال بین دو الی پانصد میلیون یعنی باندازه جمعیت چین فعلی است.

کرمکها درازند بطول 10-100 مو (هر کدام یک میلیونیم

ص: 242

متر است) دارای سر و گردن (1) و یک دم بسیار متحرک که با آن در هر ثانیه میتواند 14-23 میکرون حرکت نمایند تخمکها مدورند بقطر متوسط 135 مو و گاه 200 مو که با چشم دیده می شوند و عده شان از اوّل تا آخر حدود چهار صد هزار که در دوران باروری نزدیک به چهارصد عدد آن از زن خارج میگردد یعنی در هر ماه سیزده عدد. از وقت بلوغ مرد (بطور متوسط 15 سالگی) کرمکها با تحریک از مرد جدا شده و این کار تا هنگام مردن (حوالی صد سالگی) ممکن است انجام گیرد اما در زن از بلوغ (که با آب و هوای مختلف سن بلوغ مختلف بوده و بطور متوسط 12 سالگی است) تا زمان یائسگی (مقارن 47 سالگی) ادامه خواهد داشت یعنی اگر مردی در 90 سالگی بچه دار شد برکتی است و چنانچه زنی در 70 سالگی فرزند آورد معجزه ای.

قرآن نیز این مطلب را متذکر بوده می فرماید وقتی فرشتگان مهمان حضرت ابراهیم شدند و این پیرمرد و آن پیرزن همسرش را بعلت نداشتن فرزند افسرده دیدند گفتند بشمار بشارت میدهیم که شما را فرزندانی خواهد بود ، ابراهیم فرمود پیرم همسرش نیز گفت پیرم فرزندم نمیشود در جواب حضرت گفتند مأیوس

1- امروز فرضیه ای است که اسپرمها با سر مدور تولید کننده پسر و با سر دراز مولد دختر میباشند و در فامیلهائی که چند نسل همه پسر داشته اند آزمایشی 96 درصد اسپرم با سرهای مدور و در نمونه گیری از پدرانی که فقط دختر داشته اند اکثریت با اسپرم با سرهای دراز بوده است.
ص: 243

نباش ولی در جواب همسرش گفتند در کار خود عجب میداری ؟ (1) زیرا نطفه داشتن یک زن پیر از عجائب است بعلاوه علم باید نقاب از این راز نهان بردارد که آیا استخوان چه دخالتی در اولاد شدن دارد که حضرت فرمود «انی وهن العظم» و از سستی استخوان شکایت داشت.


چگونگی انعقاد نطفه

بین دوالی پانصد میلیون کرمک از مجرای مرد هنگام مقاربت خارج شده در مهبل زن ریخته می شود چون در مجرای آلت مرد ممکن است ذرات ادرار مانده باشد ادرار گوشتخواران که انسان نیز از آنهاست اغلب اسیدی (ترش مانند) است و اسید هم کشنده کرمکها لذا ابتدا آب ذوق (مذی) که قلیائی (شور مانند) است مجرا را از ترش بودن خنثی ساخته و بدین وسیله از قتل کرمکها جلوگیری می شود.

از طرفی سطح داخل مجرا دارای چین خوردگیهائی است و کرمکها یا در لابلای اینها میمانند یا اینکه عبورشان بسختی انجام می پذیرد که آن هم چین خوردگیها توسط آب اشتیاق (وذی) پر و لغزنده و برای عبور آسان میگردد (مذی) و وذی ترشحات غده های پرستات و غدد داخلی مجرا بوده و در صورتی که با ادرار یا منی خارج نشود شرعا نجس نبوده و مبطل وضو نمی باشد).

کرمکها با مقداری از ترشحات نامبرده در مهبل می ماند

1- قالوا اتعجبین من امر اللّه رحمه اللّه و برکاته علیکم اهل البیت سوره هود آیه 76.
ص: 244

قسمت اعظم آنها از مخاط مهبل جذب شده وارد دستگاه گردش خون گردیده و طراوت و تازگی خاصی بزن میدهد.

مردی نزد حضرت سجاد آمد کنیزی خریده ام آبستن است فرزندش باید آزاد شود یا مملوک است حضرت فرمود آزاد است زیرا این بچه از منی تو تغذیه کرده است لانه غذی بنطفتک(1)

بسیاری از کرمکها نیز بطرف سوراخ بسیار تنگ دهانه رحم هجوم می آورند یکی از عجائب خلقت بدن این جاست که این سوراخ را که باندازه چشم سوزنی است همیشه مملو از ترشحی نگه میدارد که برنگ و قوام شبیه سفیده تخم مرغ است (البته اندکی رقیق تر) و خاصیت عجیب این مایع این است که اجازه ورود به بسیاری از جنبندگان و موجودات ذره بینی را برحم و اجازه خروج کرمک را پس از ورود برحم و برگشت بمهبل نمی دهند یعنی نسبت به کرمکها خاصیت شیمیو تاکسی مثبت از طرف مهبل و منفی در داخل رحم دارد یعنی وقتی کرمکها در مهبلند آنها را به داخل رحم میکشاند و هنگامیکه در رحمند آنها را از خود دور می سازد بعلاوه که آلت مرد موقع تحریک پر از خون شده و طول ده سانتی آن تبدیل بحدود 18 سانتی گردیده و با جهش های مخصوص کرمکها را به طرف دهانه رحم پرتاب می نماید.

حضرت باقر فرمود چون خدا بخواهد انسانی را خلق کند مرد را برای جماع تحریک می کند و برحم وحی می نماید درش

1- شرح لمعه.
ص: 245

را باز کند تا خلقت برحم وارد شود (1) نکته قابل توجّه اینجا ذکر کلمه یلج است که مقصود عبور از سوراخ صعب العبوری است مانند چشم سوزن که قرآن نیز آنرا به چشمه سوزن تعبیر فرموده است (2)

کرمکها مانند سربازانی که دروازه قلعه ای را شکسته وارد شده باشند برحم وارد و منتشر می شوند دسته دسته فرد فرد بسرعت باطراف دویده همه رو بسوی سوراخ لوله های رحم بامید وصال در تلاشند (با در نظر گرفتن جثه کوچک اسپرم که حتی از گلبول قرمز خون کوچکتر است سفر هفت اینچی که می نماید تا خود را در رحم بمقصود برساند معادل سفری است که یک ماهی در یک رودخانه خروشان بر خلاف جریان تند آب بمسافت پانصد میل مینماید).


ساختمان دستگاه تناسلی زن

بسیار مختصر چنین است : مهبل که بجلو باز است و از این لحاظ که آخر لوله های رحم نیز در شکم باز است لذا اندرون زن بخارج راه دارد و مرد ندارد در دخترها جلو مهبل پرده ای است بنام بکارت که در بعضی استخوانی بوده و قابل باز شدن نیست و در برخی هم بطور طبیعی سوراخی دارد که با آلت مرد جلو عقب رفته و خونریزی

1- ان اللّه عزوجل اذا اراد ان یخلق النطفه الذی اخذ علیها میثاق ... حرک الرجل بالجماع و اوحی الرحم ان افتحی بابک حتی یلج فیک خلقی السماء و العالم.
2- سوره اعراف آیه 38.
ص: 246

ندارد ولی اکثرا نازک و دارای سوراخهائیست ریز و گوناگون و با مقاربت پاره شده و خونریزی خواهد داشت.

رحم پشت مثانه راست روده قرار گرفته جسمی است گوشتی و توخالی تقریبا باندازه یک گردو یک سوراخ از جلو دارد که بمهبل باز می شود و دو سوراخ در دو زاویه فوقانی طرفی که به لوله های رحم باز می گردد.

لوله های رحم 10 14 سانتی متر طول دارند و سر تقریبا آزادشان مجاور تخمدانهاست رحم که قبل از آبستنی به اندازه یک گردو بود در حوالی زایمان آنقدر بزرگ می شود بویژه اگر دوقلو یا چند قلو باشد که قسمت اعظم شکم را فرا می گیرد از عجایب خلقتش این است که رگهای خونی رحم جدار نداشته خون بین عضلات بشکل ناودانهائی عبور میکند زیرا اگر رگها جدار داشت وقت بزرگ شدن رحم رگها کشیده و پاره شده و خونریزی ایجاد میگردید.

انعقاد نطفه

تخمکی از جدار تخمدان جدا می شود دهانه لوله رحم خاصیتی دارد که آنرا میمکد می بلعد ؛ اگر عیبی وجود داشت و این عمل بخوبی انجام نگرفت تخمک بر روی روده ها افتاده و بچه ای که در آنجا بزرگ شده بایست جسد بی روحش را با جراحی خارج ساخت.

اغلب دیده اند اگر خوشه ای از گندم یا جو را در آستین کنیم سیخکهای خوشه در اثر حرکت دست سبب می شوند خوشه در آستین بطرف بالا حرکت نماید در لوله های رحم نیز کرکهای بسیار ملایم و ظریفی است که سرشان بطرف رحم

ص: 247

تمایل دارد همینکه تخمک بین آنها قرار گرفت بکمک ترشحات داخلی لوله او را بطرف رحم میرانند در این حال کرمکها از رحم بطرف لوله و تخمک از لوله بطرف رحم در حرکت است کرمکها با سرعت عجیب 11 میلیمتر در ساعت چهار ساعت شده و نشده بوصال می رسند و اگر تخمکی نبود 14 ساعت بآرزوی وصال زنده میمانندناگهان هزاران کرمک بوصال رسیده معشوق خود تخمک را در بر میگیرندسرهای خود را بر تخمک می گذارند محل وصال اکثرا در لوله های رحم است کرمکهای بیشماری که سر خود را بر تخمک گذارده و دمهایشان بسرعت می جنبند در زیر ذره بین شبیه علفزاری است که با وزش نسیم موج میزنند این حالت که به جنگ و جدال و مسابقه بین کرمکها بیشتر شبیه است تا زمانیکه یکی از کرمکها موفق نگردد سر خود را در تخمک فرو کند ادامه دارد بالاخره یکی از کرمکها تخمک را سوراخ کرده در آن وارد می شود بمحض ورود ، دم کرمک قطع شده محل ورود تورم یافته پرتوپلاسمای تخمک انقباض یافته مایعی از آن خارج می شود که در زیر پوسته جمع شده خاصیت شیمیو تاکسی مثبت اسپرماتوزوئید را از بین میبرد و کرمک دیگری نمی تواند وارد تخمک شود بعضی گویند کرمک دارای الکتریسته منفی و تخمک مثبت است دو نیروی مخالف یکدیگر را جذب می کنند ولی همینکه کرمکی وارد شد نیروی منفی او که بر نیروی مثبت تخمک فزونی دارد سبب می شود نطفه حاصله تا اندازه ای بار منفی داشته و کرمکهای دیگر را که نیروی موافق دارند از خود براند.

امروز عقیده دارند که ممکن است چند اسپرم موفق به

ص: 248

ورود شوند و در یکی از موارد دکتر شلتش از دانشگاه کالیفرنیا شش عدد اسپرم را مشاهده کرد که با سر موفق شدند جدار تخمک را سوراخ نمایند که پنج عدد از آنها بین راه مانده معدوم شدند ولی ششمی درون تخم با سر و بدن و دم ناپدید گردید (قبلا دانشمندان تصور می کردند که هنگام دخول اسپرم دم آن می افتد).

اینک چند آیه و خبر در قلمرو همین کلمات بالا ذکر می کنیم

انسان را خلق کردیم از مخلوط نطفه (زن و مرد) که از حالی بحالی شده است (1)

آب مرد سفید و آب زن برنگ مس است و چون این دو بهم رسند غلبه کند منی مرد بر زن (2)

نطفه های زن و مرد در رحم به حال اعتلاج در میآیند (3)

با توجّه به سه جمله فوق نکات علمی زیر حاصل می گردد :

1 نطفه ای که انسان از آن ساخته می شود مخلوطی از نطفه های زن و مرد (نطفتان) است.

2 نطفه زن و مرد برای امشاج و مخلوط شدن و انسان درست کردن به بلا یا دگرگونیهائی دچار می شوند(نصف میشوند کرموزومها نصف می شود و غیره) گر چه بعضی امشاج را مخلوطی از صفت ملائکه و حیوان یا نر و ماده یا ژن و ژنتیک دانسته اند.

1- انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتلیه سوره دهر آیه 2.
2- الماء الرجل ابیض و ماء المرأه اصفر فاذا اجتمعا فعلا منی الرجل المرء نبی اکرم بحار.
3- تعتلج النطفتان فی الرحم علی علیه السلام .
ص: 249

3 محل رسیدن نطفتان بیکدیگر در رحم است.

4 نطفه مرد بر نطفه زن علو گیرد و غلبه کند.

5 این قسمت یکی از معجزات بوده و با معنی کردن کلمه تعتلج معلوم می شود «اعتلج القوم اقتتلوا واضطرعوا اعتلجت الوحشی تضاربت الارض طال نباتها الامواج التطمت -» گلاویز شدن ، یکدیگر را کشتن ، مانند وحشی ها به یکدیگر ضربت زدن و زمینی که گیاه هایش دراز شود و امواجی که متلاطم باشد ، عوام الناس مار علیجه ماری را گویند که رنگهای مختلفه داشته گویا رنگها دائما در حال تموج و بهم ریختن و گلاویز شدن هستند (نبتلیه را چون خدا آزمایش کننده است و امتحان در محیط آزاد معنی دارد لذا میتوان گفت عقل در نطفه هم دخالت دارد).

چندین میلیون کرمک (دو الی پانصد میلیون) را در نظر آورید بسوی هدفی و معشوقی (تخمک) در مسابقه اند چه لغتی بهتر از تعتلج برای این حالت که آنها دسته جمعی دارند می توان آورد ؟ اینها عده ای بهم گلاویزند عده ای یکدیگر را پایمال کرده میکشند عده ای بهم ضربت میزنند در وقت حرکتشان مواج اند و تلاطم عجیبی دارند و وقتی به تخمک رسیدند و سرهای خود را برای رسیدن بداخل آن بر آن گذاشتند مانند زمینی می مانند که گیاهان درازی دارد که مواج و متلاطم است.

گردش خون

ریتین و کلیه ها و روده و بعضی از اعضاء دیگر جنین چون کار نمیکنند لذا گردش خون در جنین طرز دیگری است خون جفت که در آن مقدار زیادی مواد غذائی و ویتامین

ص: 250

ها و اکسیژن است بوسیله ورید بند ناف به رگهای جگری و ورید اجوف پائینی و بالاخره به دهلیز راست قلب وارد می شود در اینجا خونها شریانی و وریدی مخلوط است که بوسیله سوراخی به دهلیز چپ می ریزد و بعد به بطن چپ و آئورت وارد شده به تمام بدن رفته بوسیله وریدها جمع شده بواسطه شرائین بند ناف به جفت بر می گردد ، گردش خون در جفت حائز اهمیت است خوب توجّه فرمائید دو گلدان یکی کوچک و دیگری بزرگ را فرض کنید که در أوّلی درختی بزرگ و در دیگری بوته ای بسیار کوچک است که نمی تواند خود فعل و انفعالهای لازم را برای تغذیه انجام دهد و باید غذای آماده در دسترسش گذاشت باز فرض کنید چند شاخه از درخت را در خاک گلدان کوچک فرو کرده و مجاور ریشه های بوته قرار دهیم و درخت بتواند آنچه را توسط ریشه های خود از زمین جذب کرده بصورت شیره پرورده درآورده از راه نوک شاخه ها به ریشه بوته رسانده او را بدین وسیله تغذیه نماید. گفتیم جنین که در میان حفره ای بزرگ در آبی غلیظ به نام آمنیوس غوطه ور است توسط بند ناف به لخته ای بنام جفت جنین وصل است جفت جنینی نیز روی جفت مادری که بدیوار رحم چسبیده است محکم میباشد جفت مادری مانند آن درخت شاخه هائی در مجاور کرکها و ریشه هائی از جفت جنین قرار داده است عصاره آنچه مادر می خورد و یا می آشامد و همچنین اکسیژنی که تنفس می کند بصورت خلوص به شاخه های جفت خود رسانده و او آنها را در دسترس ریشه های جفت جنین گذاشته بدین وسیله از راه بند ناف بچه تغذیه می شود . اگر مثانه خوکی را که پر از آب است

ص: 251

در ظرفی از آب قند بیندازیم بخاصیتی که اسمز گوئیم پس از چندی آب داخل مثانه شیرین می شود کرکهائی از جفت جنین نیز که در دریاچه ای از خون مادر شناورند بخاصیت اسمز از مواد غذائی و ویتامین ها و اکسیژن موجود در خون مادر استفاده کرده و برای تغذیه جنین در تلاشند و بر عکس آنچه شایع است بهیچوجه خون مادر و فرزند مخلوط نشده بلکه در اثر مجاورت خون بچه مواد لازم را از خون مادر دریافت خواهد کرد یعنی ریشه درخت در خون مادر و شاخها در جفت مادر است از شاخهای این درخت غذا به ریشه گیاه که در جفت جنین است رسیده و ریشه گیاه غذا را به شاخه ها که در اعضاء بچه است می رسانند.

تغذیه جنین

اگر فراموش نفرموده باشید گفتیم مادر می خورد ، می آشامد ، تنفس می کند و عصاره هر سه که توسط روده ها جدا و جذب خون می شود به جفت در رحم میرسد وارد دریاچه های خونی می شود جدار دریاچه ها ورقه های نازکی است که باز پشت آن خون بچه وجود دارد که بتدریج وصل بهم شده بند ناف را تشکیل داده و از راه بند ناف عصاره های غذائی مادر به بچه میرسد. اسلام خوردنیها و آشامیدنی ها را روی هم غذا نامیده و وقتی چیز دیگری به آن افزوده شد رزق گویند لذا عصاره رزق مادر که مجموعه ای از غذا و تنفس اوست مجاور خون فرزندش قرار گرفته و بخاصیت جذب و اسمز به خون بچه وارد می شود ، عصاره تغذیه مادر معلوم است عبارتند از مواد قابل جذب سفیده ای چربی قندی و املاح و ویتامین ها و عصاره

ص: 252

تنفس نیز معلوم است تنها اکسیژن که لازمه حیات است میباشد پس مواد غذائی و املاح و ویتامین ها و اکسیژن که همه توسط دستگاه تهویه تهیه می شود وارد خون مادر شده در حالی که هیچگاه خون مادر و بچه بهم مخلوط نمی شود بلکه در اثر مجاورت به خون بچه وارد و بدین وسیله بچه از تهیه شده دست مادر تغذیه بلکه تزریق و روزی داده می شود.

باز در میان آنهمه آیات و اخبار اسلامی راجع به تغذیه جنین فقط دو عدد انتخاب می شود.

خداوند خون را در شکم مادر حبس کرد تا رزق بچه اش باشد (1).

اینکه پروردگار می فرماید انسانرا در کبد خلق فرمود یعنی نصیب او کرد در شکم مادرش که غذایش باشد از آنچه می خورد مادر و بیاشامد آنچه آشامید مادر و اکسیژن گیری کند از اکسیژنی که مادر گرفته است (2) تا آخر.

نکات علمی پس از مقایسه این دو چنین است :

1 رزق بچه که غذا و شراب و نسیم برای بچه باشد در شکم مادر حبس است ، زندانی یعنی کسی در حصار است ولی خودش و حصارش از اجتماع بدر نیست رزق بچه در شکم مادر حبس است میرساند که با رزق خود بچه حد فاصلی دارد یعنی خون مادر و بچه بهم مخلوط نمی شود با آنکه رزق آنها

1- ان اللّه تبارک و تعالی.... حضرت علی 14 بحار.
2- لقد خلقنا الانسان فی کبد یعنی .... حضرت صادق 14 بحار.
ص: 253

یکی است.

2 می فرماید خدا رزق بچه را حبس سپس روزی او قرار داد و ما می دانیم استفاده بچه از رزق مادر بوسیله گردش خون بعد از تشکیلات تهیه شده در جفت خواهد بود یعنی اوّل دریاچه های خونی و منضماتش پیدا می شود بعد بچه از این راه تغذیه بلکه تزریق می شود.

3 وقتی میفرماید غذای بچه از اکل مادر است نه از غذای مادر ولی شراب بچه از شراب مادر است ما را متوجّه میسازد که چشم بینای حضرت متوجّه متابولیسم و سوخت و ساز اکل و خوردن بوده تا بصورت غذا درآید ولی برای آب بچه آنهمه تشکیلات لازم نبوده است.

4 از همه مهمتر این قسمت است آیا چند سال است که معلوم شده هوا اکسیژن دارد و چند سال است دانسته اند ما اکسیژن هوا را لازم داریم و چند سال است که دانسته اند بچه ای که ریه اش کار نمی کند و در آب رحم شناور است باز اکسیژن لازم دارد و چند سال است فهمیده اند اکسیژنی که مادر مصرف می کند وارد خونش شده به جفت میرسد و از راه بند ناف ، بچه از اکسیژن مادر استفاده مینماید ؟ هر چه باشد زمان زیادی نیست ولی چشم بینای حضرت میفرماید بچه از نسیمی که مادر استفاده می نماید بهره می برد آیا در برابر هوای آلوده ای که ما تنفس می کنیم اگر اسم علمی اکسیژن را که اخیرا وضع شده حذف نمائیم آیا اسمی بهتر از نسیم که حضرت وضع فرموده می توان بجای اکسیژن گذاشت ؟

5 برای ولادت بچه اشاره به ملکی میکند که بچه را

ص: 254

زجر می دهد پس او را منقلب کرده برای بدنیا آمدن مهیا می سازد با آنکه هنوز بطور قطع علت پیش آمدن زایمان معلوم نیست ولی بنظر اینجانب اسلام طرفدار نیروی ترشحی غدد بنام ملائکه است.


قابل توجّه والدین

از زمان انعقاد نطفه تا وضع حمل سراپای مادر برای نسل جدید حکم و وضعی مشابه یک تخم مرغ را خواهد داشت نسبت بجوجه ای که در آن است و رشد می کند. خروسی مرغی بلکه تخم مرغی را نطفه دار می کند دیگر تا زمانیکه جوجه هایش بالغ می شوند تمام زحمات بعهده مرغ است بسا که خروس نباشد مرغ تخم گذارد و بسا که تخم مرغ بدون خروس جوجه آورد. مادر و پدر نیز همین وضعیت را دارند کرمک پدر به تخمک مادر می رسد یکی می شود شروع به فعالیت می کند فعالیت بدون تغذیه نمی شود. نطفه ای که روزهائی چند در لوله های رحم و رحم سرگردان است از کجا باید تغذیه شود گویا تخمک این پیش بینی را کرده و بطور تقریب غذائی جهت خود و کرمک آنقدر برداشته که برای زمان قبل از لانه گزینی کافی است وقتی قطعه ای از پدر یعنی کرمک و قطعه ای از مادر جدا از هم در جستجوی همند تا نسل جدیدی بسازند فقط مادر بفکر تغذیه است تخمک غذا با خود حمل می کند بعد که سلولهای مخلوط رحم توسط نطفه منهدم می شود تا لانه گزینی انجام گیرد باز سلولهای خراب شده که بمصرف تغذیه نطفه میرسد از مادر است کم کم وضعیت جنین مانند اعضاء دیگر بدن که در مایعات بدن غوطه ورند در آمده او نیز در مایعی از بدن مادر

ص: 255

بنام آمنیوس غوطه ور شده و از آنچه مادر می خورد یا می آشامد تغذیه می نماید بعد هم که از مادر جدا شد باز مادر متکفل تغذیه او بوده آنچه را بوسیله رگهای مخصوص در پستان به او میرساند و در هیچ زمان از پدر خبری و کاری نیست ولی به جبران این شرمندگی در عوض تعیین جنس نوزاد به سلولهای پدر بستگی دارد زیرا کرموزوم در تمام سلولهای اصلی که تخمک را می سازند 23 جفت بوده که یکی از آنها در تعیین جنس بکار میروند و هر دو مشابه بوده و ×نامیده شده اند یعنی هر سلول اصلی تخمک + × + ×44 کرموزوم دارد که بعد تبدیل به دو تخمک أوّلیه می شود و بعد هر تخمک أوّلیه باز به دو تخمک ثانویه تقسیم می گردند در مرحله اوّل کرموزوم از طول نصف شده از هم دور می شوند یعنی یک تخمک اصلی می شود و تخمک أوّلیه که هر کدام × + 22 کرموزوم دارند یکی از تخمکهای أوّلیه از بین رفته و دیگری از وسط نصف شده دو تخمک ثانویه یا تکامل یافته که باز هر کدام ×+ 22 کرموزوم دارند بوجود میآید ولی مجددا یک عدد از تخمکهای حاصله از بین می رود یعنی هر سلول اصلی مادر فقط یک تخمک که می تواند باردار شود بوجود می آورد.

در سلول های اصلی کرمک نیز 23 جفت کرموزوم وجود دارد که یک جفت آن در تعیین جنس مؤثر است ولی دو قسمت این جفت نامشابه بوده و یکی که کوچکتر است Y و آندگر ×نامیده شده است یعنی هر سلول اصلی کرمک + × + Y44 کرموزوم دارد که پس از جدا شدن کرموزومها از هم دو کرمک

ص: 256

أوّلیه خواهد بود با کرموزومهای یکی + × 22 و دیگری + Y22 که مجددا از هر کدام کرمکهای ثانویه یا تکامل یافته بوجود می آید که در نتیجه از هر سلول اصلی پدر گامت نر که دوتای آنها + × 22 و دوتای دیگر + Y 22 کرموزوم دارند بوجود خواهد آمد ولی در هر حال از هر سلول اصلی ، در یک گامت ماده که همیشه + × 22 کرموزوم دارد بوجود آمده است حال بر حسب اینکه کرمکی با Y22 کرموزوم با تخمک ترکیب شود موجود نر ( + × + ×44) یا ماده (×2 +44) خواهد بود یعنی فرزند دختر یا پسر مربوط به جدا شدن نطفه مرد یعنی بمرد ارتباط دارد.

امروز امکان انتخاب نوع مولود به والدین را نوید می دهند و گامهای مؤثری برای جدا کردن اسپرمهای تولید کننده پسر از دختر برداشته شده و در دانشگاه میشیگان هم اکنون در نطفه خرگوش بموفقیت اشاره شده رسیده اند یعنی توانسته اند اسپرمهای مذکر را اطراف قطب منفی و مؤنث را بطرف قطب مثبت گسیل دارند و لذا در آینده نزدیک هنگامیکه تخمک کامل شده بوسیله جراحی کوچکی از تخمدان خارج نموده با منی شوهر آبیاری کرده بموقع در رحم زن می گذارند و انتخاب پسر یا دختر نیز از نطفه شوهر بعمل خواهد آمد.

امروز زمزمه ای است که این ترکیبات یکعمل شیمیائی بیش نیست و تعیین نوع جنس دیگر بدل خواه و توافق پدر یا بیشتر مادر خواهد بود و بیشتر بگویم که بعضی ادعا دارند بدون مرد نیز زن خواهد توانست نسلی بوجود آورده حیات

ص: 257

را حفظ نماید که باز رل مادر در تغذیه تعیین نوع و جنس بیش از پیش تصور خواهد شد.

عقیده جدیدی نیز هست که می گویند عامل تعیین جنس نر همراه کرموزوم Y نیست بلکه عامل تعیین کننده جنس را همراه یکی از کرموزومهای دیگر که شناخته نشده میدانند و وجود آنرا در هر دو جنس کرمک و تخمک عقیده دارند و می گویند اگر دو تخم بارور شده در کرموزوم × وجود داشت جنس ماده و اگر یکی بارور شده وجود داشت موجود نر است. و اینکه قرآن پیدا شدن حضرت عیسی را از مادر بدون پدر می داند برای این است که × + × مادر همیشه باید دختر بوجود آورد و در بهداشت غذا خواهیم گفت بوجود آمدن عیسی یکمرد از حضرت مریم یکزن که بهیچوجه از لحاظ تقسیمات کرموزومی ممک نیست و بعلل دیگر کلیه این فرضیه × و Y زن و مرد با شرحی که گذشت نزد اسلام متزلزل بنظر میرسد.

تا 1956 کرموزومهای نوع انسانی را 48 عدد دانسته و از این سال به بعد در اثر موفقیتی که با کشت سلول جهت شمارش کرموزومها بدست آمد و بطریقه فتو میکرو گراف کرموزومهای انسانی را 46 عدد یعنی 23 زوج دانسته که به نسبت از بزرگترین آنها گرفته شماره یک گذاشته تا کوچکترین آنها که شماره 22 شماره گزاری شد (کرموزوم ×از لحاظ بزرگی شماره 7 و Yبزرگتر از پنج عدد آخری است).

لانه گزینی نطفه تشکیل شده از لوله رحم تا رحم نزدیک بر یکهفته و گاه بیشتر طول می کشد جائی برای لانه گزینی و توقف خود پیدا نماید نطفه تغذیه اش کم جذب و دفعش

ص: 258

مختصر ولی تقسیم شدن سریع است سلول نطفه بدو قسمت شده و هر قسمت باز بدو قسمت شده یعنی دو به چهار و چهار به 8 و شانزده و 32 و همینطور تا زمان بلوغ انسان 47 مرتبه تقسیم ادامه خواهد یافت یعنی انسان بالغ 472 سلول خواهد داشت وقتی سلولها نسبتا عده شان زیاد شد چون در سطح غذا بهتر در دسترسشان قرار میگیرد همه سلولها سعی می نمایند در سطح قرار گیرند هنوز که نطفه یکنواخت و مشابه است شکل دانه توت را دارد که در روز سوم چنین است و تا آخر هفته اوّل آزادانه در رحم شنا می کند بعد بعلت هجوم و فشار به سطح موجود شبیه حبابی است که حفره ای در داخلش است و سلولهای کوچکتر که تحت فشار یکدیگرند در محیط و اطرافند کم کم حفره ای در آن ایجاد می شود و بوضعی در می آید که حفره آتونی گویند . در این وقت است که در مخاط رحم خوب جای گرفته است و با منهدم ساختن سلولهای مخاط رحم در آن خوب فرو رفته است البته رحم خود قبلا مخاط مناسب را تهیه دیده و سلول های منهدم شده بمصرف تغذیه نطفه خواهد رسید. پس از آنکه موجود شبیه حبابی است داخلش حفره ای است (بلاستولا) دیواره حفره شروع میکند به خمیده شدن و اینمرحله (گاسترولا) موجود شبیه کیسه یا حبابی است که از مدخلش غذا جذب و از همان قسمت فضولات دفع شود .

بعضی از سلول ها در همان اوائل ذخیره و کنار گذاشته می شود تا موجود تازه در آینده تولید مثل نماید آن سلول های کوچک که گفتیم در اطراف تغذیه بهتر دارند گویا برای این

ص: 259

بهتر تغذیه می شوند که کارآموزی کنند تا فردا که ضمائم جنین را می سازند بهتر بتوانند جنین را تغذیه کنند و بخوبی انجام وظیفه نمایند در برابر سلول های کوچک اطراف در وسط سلول های درشت تر است که جنین یا نسل جدید را بوجود میآورد روز دوم به اندازه یک بذر کوچک است نزدیک به 135 ساعت پس از مقاربت مانند دانه گیاه که یک تکمه مانندی در آن است که محل رویش است در جنین تکمه مانندی که تکمه رویان گویند در آن بوجود آمده که پنج ساعت بعد لکه ای تاریک و 20 ساعت بعد یعنی 160 ساعت پس از مقاربت در وسطش شیاری بوجود آمده که در این وقت تشکیلاتی که باید پی ها و مغز و روده ها و غیره را درست کنند از هم مجزایند و جنین قلبش در چهار هفتگی 60 مرتبه در دقیقه می زند در این ماه ده هزار برابر وزن سلول أوّلیه است تا آخر ماه اوّل طرح ریزی می شود مجموع بدنش در این حال از یک زنبور عسل کوچکتر است و همان گونه که معروف است بچه عقرب در شکم مادر احشاء مادرش را می خورد بچه هم در ماه اوّل عضلات رحم مادر را می خورد خوردنش ناگهان برای مادر ایجاد خطر می کند لذا مادر همان گونه که اطراف یک آبسه را حصار و دیوار می کشند و آنرا در کیسه از خود جدا می کنند اطراف بچه را حصاری میکشد که صدمه نبیند این سد که جفت گویند هم سدی است هم وسیله رساندن غذا (در اینجا به کودک گویند در حال علقه است) اطراف بچه را ماده لزج می گیرد برای اینکه حالت یک تختخواب فنری که خوب بازی می کند داشته باشد روز هفدهم سلول ها برای کارهای مشخص و مجزائی که در آینده خواهند داشت

ص: 260

دسته دسته می شوند.

وقتی 20روز از عمرش گذشت 5/1 میلیمتر طول دارد در روز 27 سلول های جای قلب می لرزد بجای ضربان بعدی و در آخر دو ماه طول رویان 23 میلی متر و وزنش 25/1 گرم و در آخر 3 ماه 64 میلیمتر و وزنش 20 میلی گرم است و در آخر چهار ماه 116 میلی و 108 گرم و ماه پنج 164 - 316 و ماه بعد 207 630 و بعد 245 1050 و 284 1680 و 2470324 و 363 3400 گرم خواهد بود وقتی 3 میلیمتر است جوانه چشمی و جای دهان و لوله مغز تیره و جوانه های گوشتی و غیره آن پیداست در چهار میلیمتری شیار چشم و بینی و جوانه های فکی و جای قلب نمایان است چون به 5/1 سانتی رسید جوانه های دست و پا نیز پیداست و جای قلب بزرگ و بند ناف طویل و باریک است در 35 روزه دست و پا شکل جداگانه دارند چون به 2/4 سانتی رسید شکل انسان حقیقی را دارد بند ناف که از دو شریان و یک ورید درست شده از یکطرف به جفت و از طرف دیگر به ناف جنین وصلند.

طول بند ناف اکثرا نیم متر ولی از صفر تا یک متر نیز ممکن است بوده باشد توسط این دو شریان و ورید است که خون از جفت به ناف جنین آمده بتمام بدنش غذاهائی که از جفت آورده رسانده فضولات حاصله را باز از راه ناف به جفت رسانده بر خواهد گرداند در جنین سه ماهه بسختی و در چهار ماهه به آسانی می توان دید که نوع جنس نر است یا ماده . یکی از عجائب کار بدن در ماه پنجم است جنین در این ماه فضولاتی از خود بیرون می دهد فضولات ، آبی را که جنین در آن شناور است کثیف

ص: 261

می کند و یک حوضچه کثیفی درست می شود که امکان دارد بر بدن بچه اثر کرده بپوسد لذا در این ماه یکماده روغنی عجیبی از پوست بدن بچه مانند پنیر ترشح می شود که او را از شر آب کثیف حفظ نماید.

بعلاوه در همین ماه است که نسبتا قد بچه راست تر می شود.